نګاه مختصری به سلطنت و شخصیت امیر حبیب الله خان

عبدالباری جهانی

چون بحث در باره مفکوره مشروطیت و قربانیان مشروطیت در افغانستان با اسم و دوران سلطنت امیر حبیب الله خان پیوند خورده مجبوریم که در باره دوران سلطنت و شخصیت او بحث مختصری بعمل آوریم.

امیر حبیب الله خان، فرزند امیر عبدالرحمن خان، بساال ۱۸۷۱ در سمرقند، جاییکه امیرعبدالرحمن خان در تبعید بسر میبرد، از مادر ازبک، که دختر میربدخشان جهانداد شاه بود، دیده به جهان کشود. و درفبروروی سال ،۱۹۱۹ بسن ۴۸ سالګی، در کله ګوش ولایت لغمان، در نتیجه دسیسه دربار، که در رهبری ان خاندان و نزدیکان امیر قرار داشتند، به شهادت رسید.

امیر حبیب الله خان بعد از دوره بیست و یکساله قدرت مطلقه و استبداد بی سابقه پدر خود امیرعبدالرحمن خان به قدرت رسید. در باره استبداد امیرعبدالرحمان خان، مورخین افغانی و اروپايی به تفصیل نګاشته اند، که تکرار آن لزومی ندارد. در زمان قدرت مطلقه او چنان ترس و وحشت بر مردم مستولی شده بود که خبر مرګ اورا کسی، از ترس، به یکی دیګر ګفته نمیتوانستند.

امیر حبیب الله خان مانند پدر خود آدم مستبد بود ولی استبداد اورا با امیرعبدرالرحمن خان نمیتوان مقایسه کرد. امیرحبیب الله خان دروازه های زندان های پدر خویش را ګشود و هزاران تن را عفو نمود و کسانیکه بدون محاکمه زندانی بودند دوسیه های آنها را برای تحقیق به محاکم سپردند. سیاه چاه هارا، که محکوم کردن و انداختن انسانها در آن یک سزای غیرانسانی و مغایرکرامت انسانی بودند، از بین بردند. خرید و فروش غلام وکنیز را منع فرمود. امیر به ۱۲۰۰ تن محبوسین کابل روزانه نان و برای دفع سردی زمستان به هریکی ازآنها پوستین ها توزېع نمودند. غبار، افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول ص ۷۰۱

شکنجه نمودن زندانی ها غیر اسلامی خوانده و منع فرمود، و در سال ۱۹۱۲-۱۹۱۳ یک زندان نسبتاً عصری را ایجاد نمود. بندی ها را در زندانهای شان کسب میاموخت و ضمناً سزاهای سخت مانند بریدن اعضاء، زبان بریدن و کور کردن رسماً منع قرارداده شد. ګرچه امیر بر نانواها و قصابانیکه نان و ګوشت را قیمت میفروختند ګاهی سخت میګرفت و ګاهی درملای عام سزاهای بسیار سخت میدادند. دزدان را هم به سختی مجازات مینمودند و یک بار دو راهزن را در قفس انداختند تا از ګرسنګی و تشنګی جان دادند. به نظر محققین غربی، این اصل از لحاظ پرنسیپ مهم است که ، در زمان حبیب الله خان، زندانی ها را به حیث اعضای جامعه میشناختند و حقوقی از خود داشتند. Gregorian, PP 198-199

امیر حبیب الله خان، به اساس فرمانیکه به مقامات قندهار صادرنمود، همه زندانیان مردانه را، در صورتیکه ضمانت شخصی را فراهم نموده تا در آینده مرتکب اعمال غیرقانونی و غیر شرعی نشوند، آزاد نمودند. Kandahar Newsletters, 61th Aug 1904

به اساس یک فرمان دیګر، به مقامات قندهار، همه کسانیکه، از طرف حکومت، در داخل خاک افغانستان محکوم به تبعید شده بودند، اجازه داده شد که به شهر و نواح قندهار برګردند.Ibid, Aug 31st 1904

در یک فرمان دیګریکه از کابل صادرشد، به همه مأمورین مالیات اخطار داده شده است که به زور و اجبار از مردم مالیه نګیرند. Ibid, 24th July 1904

همچنین در یک فرمان دیګریکه به مقامات قندهار، بتاریخ ۴ اکتوبر سال ۱۹۰۴ صادرشده است، امیر تمام مالیات اضافی را مانند ګورګرمی یا مالیات تدفین، مالیات برای ترمیم دیوارهای شهر و غیره را لغو نمود. Ibid

امیر حبیب الله خان همه کسانیکه در وقت امیرعبدالرحمن خان از وطن تبعید شده بودند و در زمان او اجازه بازګشت به کشور داده نشده بود اجازه داد تا به وطن و مأوای خود برګردند و درین جمله اشخاصی وارد کشور ګردیدند که مدت طولانی را در هند سپری نموده بودند، در علوم عصری تحصیل کرده بودند و وجود شان برای اصلاحات حبیب الله خان لازم بود. یکي از بزرګترین اشتباهاتیکه امیر حبیب الله خان در زمینه مرتکب شد همانا اجازه داخل شدن خاندان حضرات و نقیب بغداد به خاک افغانستان بودند که بالاخره یکی از عوامل سقوط سلطنت فرزند او اعلیحضرت امان الله خان ګردیدند. خاندان حضرات و نقیب بغداد چندین دفعه از امیر عبدالرحمن خان خواستار متوطن شدن در افغانستان شده بودند ولی امیر هوشیار هر وقت عذر میآورد و بهانه های رنګارنګ میتراشید و تا دم مرګ با اجازه داخل شدن این عناصر به خاک افغانستان موافقه ننمود.

امیر حبیب الله خان به همه کسانیکه در وقت امیر عبدالرحمن خان از وطن مألوف خود فرار اختیاره نموده بودند عفو عمومی اعلان نموده و فرمان صادرکرد« پس از رحلت حضرت با سعادت قبله امجد مرحوم خود برتخت سلطنت و مملکت جلوس نموده جمهور مردم نزدیک و دور این مملکت سراپا میمنت از کبار و صغار در تحت رایت بیعت و ظل عاطفت و حمایت شهریار ما درآمده جا و مقام راحت و رفاهت ګرفته به نوازش شاهانه و تفقدات و مراحم خسروانه سرافراز و ممتاز ګردیده به کمال امنیت و آسوده حالی دعای بقای دولت و ارتقای مدارج سلطنت را به سلامتی و عافیت وجود مسعود سرکار ما نموده و حمد و سپاس خالق جن و ناس را به جای آوردند، بنا برآن شما که نیز از مردم این مملکت می باشید و سرکار ما همه مردم افغانستان را قوم و رعیت خود می پندارم راضی نمی شوم که شما از منزل و ماوای خود جلا و برکنار بوده در مملکت خارجه پریشان و ذلیل و خوار باشید. پس از کمال عاطفت و ملاطفت، شما را هدایت و ارشاد و ابلاغ و دعوت می فرمایم که به خرسندی و خاطر جمعی تام، هر کدام که در هرجا فرار کرده و رفته باشید واپس در موطن و مسکن اصلي و مسقط الراس خود آمده در منزل و مقام خویش آسوده و راحت شوید و هر قدر از املاک شما که از سبب فرار بودن شما داخل ضبط دولت آمده باشد حکم نمودیم که مسترد و به خود شما تسلیم نمایند و از عسرت و پریشانی و ذلت و زحمت که درغربت دیده و کشیده و بی بضاعت و تهی دست شده باشد معین و مقرر فرمودیم که هر که به وطن خود باز آمده به خانه خویش جای اقامت ګزیند، مزارع و مراتع و اراضي و عقار اورا تفویض خودش نموده برای حصول امرار معاش بذر و تقاوی به قدر ضرورت زراعت از دولت به ضمانت همدیګر ایشان عنایت داده شود و در سال اول مالیه زمین را موهبت دانسته از ایشان نګیرند… و از صدور این حکم امید به حضرت باری جل شانه دارم که زحمات در به دری شما به راحات لم یزلی مبدل ګردیده به خرسندی و اسوده حالی تمام دعاګویی و شکرګذاری کنید و در مراجعت و معاودت خودها تعطیل و تعویق جایز نشمرده الطاف ملوکانه ما را شامل حال خود دانید » کاتب، سراج التواریخ جلد چهارم قسمت دوم ص ص ۱۰۲-۱۰۳

به اساس همین فرمان بود که افغانهای که سالها در هند، ایران، ترکستان و جاهای دیګر دنیا به حالت تبعید زندګی بسر میبردند به کشور خود سرازیر شدند و به کمک آنها تهداب ترقیات و تمدن جدید در وطن ګذاشته شد. بعضی از خوانین و کلان شونده ګان اقوام، که در تبعید بسر میبردند و خواهش برګشتن به کشور خود را نموده بودند با عزت تمام و با امتیازاتی که شاید خود آنها هم انتظار آنرا نداشتند به وطن عودت دادند.

محمداکبرخان مشهور به میربچه خان کوهستانی را با بیش از یکصد و هفتاد تن منسوبان فامیلی صغیرو کبیر از پشاور تا کابل با کجاوه ها و اسپان و شترانی که از کابل فرستاده شده بودند با عزت تمام انتقال دادند. برعلاوه آنکه تقریباً هشت هزار کله دار را بابت قروض او پرداختند، ماه پنجصد روپیه معاش برایشان تعیین شد و دو هزار روپیه را علاوه برین در کابل ګرفتند. همان کتاب ص ۱۱۳

به همه کسانیکه به نام فراریان در خارج از کشور زندګی بسر میبردند، و از دست مامورین و حُکّام ظالم از وطن فرار شده بودند، بجز خونی، و زانی و بدخواه دولت فرمان عفو و برګشتن به وطن خود صادر شد و حکم شد که همه اموال ضبط شده و زمین های آنها واپس داده شوند تا به آسوده حالی زندګی نمایند. همانجا

پروګرام ها و اصلاحات فرهنګی و تعلیمی:

امیرشیرعلی خان ۱۸۶۶-۱۸۷۸شاید اولین امیر افغانستان بوده باشد که به اصلاحات، در ساحات مختلف اجتماعی مبادرت ورزید. فوج عصری را اساس ګذاشت، مکتبی را در بالاحصار آغاز نمود، که اولاد امیر شیرعلی خان و نزدیکان دربار او مصروف تعلیم بودند. در ساحه صنعت ، خصوصاً ساختن اسلحه و مهمات پیشرفتی بهم رساند که امیر عبدالرحمن خان ۱۸۰۱-۱۹۰۱، که او هم علاقه مند پیشرفت کشور، در همه ساحات بود، آنرا تعقیب نمود بر اساس آن تفنګ و توپ و مرمی ها و بعد ازان باروت سفید ساخت و حتی درباره باروت و ساختن آن کتاب قطوری به نشر سپرد. امیرعبدالرحمن خان در ساحات مختلف اجتماعی، قضايي، فرهنګی، نظامی و صنعتی اصلاحاتی را طرح و عملی نمودند. البته امیر شیرعلی خان و امیر عبدالرحمن خان در داخل و خارج کشور با مشکلاتی روبرو بودند که در ساحه اصلاحات، طوری که آنها میخواستند، کاری از پیش برده نتوانستند.

در زمان امیرحبیب الله خان چون کشور از امنیت نسبی برخوردار بود؛ او توانست که اصلاحات بیشتری بوجود بیاورد. اولتر از همه به ساحه تعلیم و فرهنګ توجه نمود، همچنان متوجه فوج و نظام اداری خود بود. برای پیشبرد صنایع کوچک انجنیران و متخصصین را از اروپا و امریکا استخدام نمودند و در همه ساحات اجتماعی دست به اصلاحات زدند. بزرګ ترین خدمتی که امیر حبیب الله خان به کشور خود کرد؛ ایجاد مکتب حبیبیه، آوردن معلمین خارجی به کابل و آشنا ساختن مردم کشور خود با تعلیم عصری بود.” در وطن عزیز ما افغانستان قبل از زمان جلوس میامن مأنوس اعلیحضرت بادشاه با دانش و عرفان مهربان ما از مکتبهای فنی اصول جدیده اثری موجود نبود. بسایه معارف پیرایه شاهانه شان در پایتخت سلطنت سفیه شاهانه مکتبها به اصول و قواعد جدیده انشا ګردید. مکتبهای ابتداییه در هر طرف تأسیس و انتظام یافت که این یک فال خیر عظیم سعادتها و ترقی های ملک شمرده میشود”. سراج الاخبار، سال اول شماره ۲۳ ص ۸

در حقیقت، اګر تاریخ معارف کشور را مطالعه مینماییم، امیرحبیب الله خان را باید موسس و مربی معارف عصری در کشور خواند. ګریګوریان در زمینه مینویسد:” از روی یک تخمین معاصر، زمانیکه امیر حبیب الله به قدرت رسید، ۹۸ فیصد مردم افغانستان بیسواد بودند. حبیب الله، بمنظور اصلاح نمودن وضعیت سواد اساس معارف معاصر کشور را ګذاشت. در سال ۱۹۰۴ مکتب حبیبه، که در تاریخ افغانستان اولین مکتب ثانویه، برای پسران بود، ګذاشته شد. این مکتب در ابتداء ریاضی، جغرافیه، زبان های انګلیسی و اُردو و بعضی مضامین مروجه را تدریس مینمود. بالاخره در نصاب تعلیمی مکتب مذکور تعلیم و تربیه، فزیک، کیمیا، نبات شناسی، جانور شناسی، رسم، نقاشی، تاریخ و صحت عامه اضافه شدند. آموختن زبان پشتو و ترکی و در بهلوی آن تدریس و یاد ګرفتن لسانهای انګلیسی و ترکی بصورت رسمی تشویق میشدند. به اساس فرمان امیر، در مکتب مذکور، یک کتابخانه هم به وجود آمد و باید بګوییم که این کتابخانه در افغانستان اولین کتابخانه عمومی بوده است.

” بشمول معاشات معلمین، مامورین و خدمه، همه مصارف مکتب حبیبیه از خزانه شاهی تأدیه میشد. در اول تنها یک مقدار کمی پول بر تعلیمات غیرنظامی مصرف میشد ولی بعداً مصارف این مکتب ازدیاد یافت. از سال ۱۹۰۴ الی ۱۹۱۹ حکومت زیاده از دو میلیون روپیه صرف تعلیم و تربیه نمود. اکثریت معلمین حبیبیه، که در سال ۱۹۱۸ تعداد آنها به ۵۵ تن رسید، از مسلمانان هند بودند. اکثریت آنها از پوهنځي لاهور و یا از مدرسه اعتدال پسند الیګهر فارغ شده بودند. در زمره معلمین چند افغانان، که در هند تعلیم نموده بودند، شامل بودند’’ Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan P 185

ګریګوریان مینویسد که تنها مکتب حبیبیه بود که پروګرام تعلیمی در آن بخوبی تطبیق میګردید؛ در اطراف و ولایات وضعیت تعلیم از سببی چندان خوب نبود که ملاها با هر ګونه تعلیم عصری، تدریس لسان انګلیسی و هرګونه تجدد مخالفت میکردند. حبیب الله و طرفداران پروګرامهای عصری نمودن کشور کوشش نمودند که ملاها را قناعت بدهند ولی آنها از مخالفت دست بردار نبودند. حبیب الله خان حین سفر سال ۱۹۰۷ در هند خطاب به شاګردان مدرسه الیګهر ګفت:

”همه آنهاییکه که هنوز هم به این عقیده هستند که مذهب و تعلیم با هم متضاد هستند و فکر میکنند که با انکشاف تعلیم، مذهب روبه انحطاط میرود، باید ازین مکتبی که من آمده ام دیدار نمایند و طوریکه من دیده ام آنها هم به چشم سر مشاهده کنند و ببینند که تعلیم به عقاید مذهبی نسل جوان نه تنها ضرر نمیرساند بلکه خدمت میکند. به من ګفته شده که بسیاری از مسلمانان هند با تعلیم عصری خصوصاً تعلیمی که ما آنرا تعلیم اروپايی مینامیم تعصب شدید نشان میدهند. این چه حماقت است! بمن ګوش فرادهید. من خودم، که پیش روی شما قرار دارم، طرفدار تعلیم اروپایی هستم. من آنرا نه تنها سرچشمه شر نمیدانم بلکه در کشور خود یک مکتبی را بنام حبیبیه، که اسم خودم هست، تأسیس نموده ام و تا جاییکه امکان دارد در آن مکتب بر طرز اروپایی تدریس میشود. چیزیکه من بر آن تأکید میورزم این حقیقت است که تعلیمات مذهبی باید فراموش نشود بلکه تعلیم مذهبی باید اساس همه تعلمیات قرار بګیرد.

اګر شما این اساس را مدنظر نګیرید یقین دارم که همه بناء تعلیم فرو میریزد. از همینجاست که به شما توصیه میکنم که تعلیم و تربیه مذهبی را اساس قرار بدهید و با احتیاط تمام با این مسله برخورد نمایید. من خودم در کشورخودم افغانستان این اصل را مدنظر ګرفته ام و تطبیق نموده ام و آرزو دارم که در کشورم همین اصل بصورت دقیق مدنظر ګرفته شود. مګر با در نظر داشت همین اصل باید بشما بګویم که من طرفدار بسیار جدی تعلیم غربی هستم”

و امیر در لاهور، حین ګذاشتن سنګ تهداب مکتب اسلامی، ګفت:

” ای برادران مسلمان من! کوشش کنید که علم را بدست بیاورید تا از پوشیدن لباس جهالت نجات یابید. خودرا مجهز نمودن به علم وظیفه شماست. بعد ازآنکه اولاد شما اساسات تعلیمات مذهبی را تکمیل نمودند توجه انها را به فراګرفتن علوم جدیده مبذول بدارید. زیرا تا علوم غربی را فرانګیرید شما ګرسنه خواهید ماند” Ibid PP 186-187

امیر حبیب الله خان در نظر داشت که تعدادی از شاګردان را برای تحصیلات عالی به کشورهای اروپايی بفرستند ولی مخالفت های داخلی با چنین پروګرام و آغاز جنګ داخلی مجال عملی شدن این آرمان را نداد. امیر در سال ۱۹۱۷ بازهم میخواست که این پروګرام را عملی سازد و متعلمین مکتب حبیبیه را، در شقوق طب و انجنیری، به امریکا و اروپا بفرستند ولی قبل ازینکه این پلان او عملی ګردد به قتل رسید. Ibid P 188

امیر حبیب الله خان، بعد از ګذاشتن سنګ تهداب اسلامیه کالج و ایراد بیانیه، ۲۰ هزار روپیه اعانه هدیه نمود و وعده داد که سالانه ۱۲ هزار روپیه را به آن کالج بفرستد. Sykes, A History of Afghanistan Vol2 P228

امیر حبیب الله خان، در راه برګشتن از هند به کشور خود در لاهور به مسلمانان هوشدار داد که خودرا از جهالت نجات بدهند و اضافه نمود” من با کسانیکه میګویند نګذارید که فسلفه و علوم غربی انتشاریابد زیرا اینها منابع شر و فساد هستند مخالفم. من میګویم ای برادران من! علم در هر مکانی که باشند بدست آورید و خودرا به علم مجهز سازید” Jewett, Afghanistan P219

از یک بیا نیه ایکه در سال هفتم سلطنت خود، در روز اول عیدقربان، به مهمانان ایراد نموده هویداست که او پروګرام اصلاحات عمیق و همه جانبه در نظر داشت:” جای مسرت است که عیدمبارکی شما را میشنوم. ولی من وقتی واقعاً خوشحال خواهم بود که عید افغانستان را در شرایطی شاهد باشم که در کشورم اصلاحات ضروری انجام شده باشند و افغانستان ګل به دستار دوستان و خار به چشم دشمنان باشد. آنقدر خودخواه نیستم که خواسته باشم خوشبختی افغانستان و انجام شدن اصلاحات افغانستان را حتماً به چشم سرخود ببینم و آرزو داشته باشم که این اصلاحات باید حتماً در زمان سلطنت من انجام پذیرد. ابداً، بلکه آرزو دارم که اصلاحاتیکه در وقت خودم صورت میګیرند برای نسلهای آینده مفید ثابت ګردند. راضی خواهم بود اګر اسم من در زمره کسانی بشمار آید که عرابه خوشبخت نمودن این کشور را به راه راست و مستقیم به ګردش آورده است” Diary of the British Agent at Kabul, Jan 22nd 1908

امیر حبیب الله خان به محمودسامی افندی هدایت داد تا همه ترکانی را که دارای تخصص در یک رشته باشد و به درد پروګرام های اصلاحاتی او بخورد، از هرکجا که باشد، استخدام نماید. محمودسامی هشت نفر ترک را که یکی از آنها دګروال، دیګری وکیل مدافع و قانون دان ، یکی انجنیر، دیګری نقشه بردار و پنجمین آنها یک داکتر نظامی بود از خاک ایران دعوت نمودند. سه تن دیګر آنها را در سفر همراهی نموده و همکار آنها بودند. امیر حبیب الله به دګروال و قانون دان امر نمود که فوراً یک مکتب نیمه نظامی را آغاز نمایند. دراین مکتب لسان های خارجی تدریس میشد و فارغان مکتب به وظایف حکومتی و مسلکی ګماشته میشدند.متخصص نقشه برداری در مکتب حبیبیه بحیث استاد مقرر شد.

به انجنیر هدایت داده شد که بلافاصله به سروی نمودن آبشار ماهیپر بپردازد و معلوم نماید که ازآن آبشار به کدام اندازه برق استحصال شده میتواند.

دلچسپ است که امیر حبیب الله این ترکها را، که میګفتند از ګروهی بنام اتحادیه ضد سلطان هستند، در کشور خود به آغوش باز پذیرایی نمودند. اینها میګفتند که چون سلطان با پیشنهادات آنها مبنی بر اصلاحات اداری موافقه نمیکرد آنها تصمیم مهاجرت دایمی ګرفتند؛ و از همین سبب در خواست استخدام در افغانستان را دادند. Ibid

سراج الاخبار افغانیه و محمودطرزي:

یکی از بزرګترین خدماتیکه امیرحبیب الله خان به کشورخود نمود، همانا تأسیس اولین جریده، که از لحاظ متن و فورم با معیارهای ممالک منطقه و حتی بین المللی برابر بود، بنام سراج الاخبار افغانیه بود. داکتر عبدالغنی ادعا میکند که امیر حبیب الله خان میخواست برای مطلع ساختن مردم خود از احوال داخلی کشورخود و جهان خارج یک جریده را به نشر بسپارد. از همین رو مراوظیفه داد تا چنین یک جریده را ترتیب نمایم. من نمونه جریده اول را ترتیب داده و بحضور امیر تقدیم نمودم. او جریده را منظور نمود ولی چند روز بعد من زندانی شدم و تقریباً سه سال بعد او محمودطرزی را وظیفه جریده سپرد و محمودطرزی که بهترین انتخاب برای یک چنین اقدامی بود بنام جریده سراج الاخبار را با لیاقت و دقت تمام جاری ساخت. Abdul Ghani, P 80

عبدالغنی نام جریده را، که باید او تأسیس نموده باشد، نمی ګیرد. ضمناً ډاکتر غنی بسال ۱۹۰۹ زندانی شده است و جریده ای که او در باره اش مینویسد باید در همین سال توقیف شده باشد. حالانکه بعضی به این عقیده اند که جریده اول سراج الاخبار به مدیریت مولوی عبدالرووف در سال ۱۹۰۶، فقط یک جریده از چاپ برآمد و توقیف شد. بعداً،امیر به اثر تقاضای وقت و تحت فشار داخلی، مجبور به نشر دوباره سراج الاخبار ګردید و این بار، مسوولیت آنرا به محمود طرزی داد.

از راپوریکه نماینده حکومت هند برتانوي در کابل بنام سید افتخارالدین به مقامات حکومتی هند، بتاریخ ۳۰ ماه دسمبر سال ۱۹۰۸ میفرستد بخوبی واضح میګردد که سراج الاخبار، تا آندم، به نشر سپرده نه شده است. او مینویسد که سردار نصرالله خان بیشنهاد نموده است که اشتراک این اخبار برای منصبداران عسکری که رتبه صوبه دار و بالاتر ازآن را دارند و همچنان مامورین ملکی که سالی شش صد روپیه و یا بیشتر تنخوا میګیرند باید جبری باشد؛ و نام اخبار باید سراج الاخبار ګذاشته شود. Diary of the British Agent at Kabul. Dec 30th 1908

به هر صورت سرمحرر این جریده، که ۹ سال دوام نمود، محمودطرزی بود، که بحق علامه اش باید خواند. جراید اولیه تقریباً از سر تا آخر محصول قلم شیوا و پر قدرت او بود؛ که به وسیله آن اساس ژورنالیزم عصری را در کشور ګذاشت. محمودطرزی مانند ستاره نه بلکه مانند افتاب درخشان برای چندی بر آسمان کشور جلوه ګرشد. در مدتی کمی آثاری نوشت و کتب قطوری ترجمه نمود که کار یک عمر کامل سایر نویسنده های کشور بود. او دیوانه وار عاشق کشورش بود و هر چه نوشت و هرچه سرود از همان عشق سرشار به خاک عزیزش سرچشمه میګرفت. چند بیت محدود از یک مثنوی او که در باره حب وطن، در ۵۵ بیت، سروده اند شاهد مدعای ما خواهد بود.

عشق وطن

هرکس که دل به عشق وطن کرد مبتلا

ایمان و عقل و دین نشود هیچ ازو جدا

قول رسول برحق ما این چنین بود

حب وطن اساس به ایمان ودین بود

…….

معشوق من وطن بود از این سبب که او

مجمع ز بهر جمله حواسم شده ست او

عاشق از آن منم که جمیع حواس را

مردم به خاک پاک وطن جمع و پا به جا

چون اب و جد و جده و مادر ز هفت پشت

از تست و در تو بوده و در خاک تو بخفت

چون جمله حواس من از جمله وجود

کرده ست با تو رابطه از جمله تارو پود

پس عشق تو چسان ز سر من بدر شود؟

باشیر اندرون شد و با جان بدر شود

ای خاک پاک وای وطن خوش زمین من

معشوق من حبیب من و دلنشین من

مسعود باش و شاد بزی تا ابد بمان

در حفظ و در ترقی و معموری و امان

از شر دشمنان شریر قوی بد

محفوط باد خاک تو در حضرت احد

در مسلک تمدن و عمران و برتری

در علم و در صنایع و در هر هنر وری

رشک آور بلاد تمدن نشان شوی

در شرق همچو شمس درخشان عیان شوی

ابنا و اهل تو ز فیوضات اتفاق

ګردند بهره یاب و برآیند از نفاق

ګردند یک وجود و نمایند دست یک

بندند جملګی کمر همت و کمک

خیریت و سعادت و ثروت نظام و نظم

قانون حرب و نظم سیاسی و جند رزم

آزادی و تجارت و صنعت زرا عتت

سال کثیر و راه وسیع و عمارتت

ازاین همه توانګر و هم بهره ور شوی

در کره زمین به ترقی سمر شوی

« محمود» بینوا به شب و روز این دعا

می کرده است و باد اجابت ز کبریا

و این هم چند بیتی از یک غزل او که در باره حُبِّ وطن سروده اند:

کسیکه در دل او نیست حب خاک وطن

محقق است که اونیست نسل پاک وطن

بحفظ و خدمت او لحظه ای مشو بیباک

بنوش باده حبِ وطن ز خاک وطن

وطن بحبِ وطن قایم است و هم محفوظ

که هست حبِ وطن تیر سهمناک وطن

ز حق نیاز کند عاشق وطن محمود

که دشمنان وطن باد زیر خاک وطن.

از صد ها مضامین، کتب، رسالات، اشعار و تراجم محمودطرزی هویداست که او، از بدو برګشتن به وطن محبوب خود، شب و روز مصروف مطالعه، ترجمه و نوشتن بود. در آرزوی ترقی و اعتلای وطن محبوب خود خون دل میخورد و بالاخره از وطنی که همه زندګی خود را وقف او نموده بود با همان دل پرخون تا ابد مجبور به مهاجرت شد؛ و کشور مألوف او برای چندی میدان تاخت و تاز همان هیولای سیاه ارتجاع ګردید که محمودطرزی همه زندګی، علم و قلم خود را وقف مبارزه با آن نموده بود.

محمودطرزی، بحیث یک عالم، منور و شاعری که، به جرأت میتوان ګفت،افغانستان تا امروز نظیر آنرا ندیده است، متوجه همه نواقص جامعه عقب مانده خود بود؛ و از اهمیت سواد و تعلیم و تربیه، صنعت و تجارت، مبارزه با خُرافات، حقوق زن در اجتماع، ادبیات و بسا موضوعاتیکه، به نزد او، مهم و طرف دلچسپی خواننده ګان اخبار او میبوده است متوجه بود؛ و پیرامون همه آنها قلمفرسایی نمود.

در پهلوی سایر صفات نیک کشور خود، به موقعیت جغرافیایی آن میبالید و علت آرامش و صلح منطقه را موقعیت جغرافیایی افغانستان میدانست:

” اګرچه بعضی خام خیالان را خیال اینست که به مناسبت رقابت سیاسیه، که بین دولتین روس و انګلیس در آسیا دارند، افغانستان به سبب حدفاصل بودن خود موقع خودرا محافظه کرده توانسته است؛ حال آنکه اګر عکس این قضیه ادعا کرده شود، نتیجه آن صحیح تر کیفیت میبخشد. مثلاً اګر ګفته شود که مدار موازنه صلح و مسالمت آسیا افغانستان است که چه ګفته می تواند؟

بلی افغانستان حجماً کوچک و مادتاً خیلی بزرګ یک دولت آسیایی می باشد که در موازنه دول شرقیه اهمیت عظیمه را داراست. تنها محافظت موقع خودرا به سایه رقابت سیاسیه دولتین روس و انګلیس نی، بلکه دولتین مشارٌ الیهم، محافظه آسایش و آرامی ماوراءالنهر و هندوستان را به سایه صلح پروری افغانستان محافظه کرده توانسته اند.

این ادعای ما را، بعضی مردمان، بر بلند پروازی و مبالغه ګویی حمل خواهند نمود اما چون در اهمیت موقعیه افغانستان نظر کرده شود هیچ شبه ای نیست که حقیقت نقطه تظاهر خواهد نمود…” طرزی، مقالات ص ۲۹۷

محمودطرزی متوجه حقوق، خاصتاً حق تعلیم، زنان بود؛ و برای همین مقصود صفحه ای بنام« ناموران زنان جهان» را در سراج الاخبار جاری ساخت و به اساس ردیف، که از آ شروع میشد، آهسته اهسته پیش میرفت. شرایط جامعه افغانستان آنقدر ضیق و تاریک بود که، درباره زنها و معرفی تاریخی آنان، حتی همین سلسله مضامینی را، که صرف جنبه معلوماتی داشت، تحمل کرده نمیتوانست. بالاخره شخصی بنام قاضی ملا محمدرفیق بر ستون ناموران زنان جهان اعتراض نمود و محمودطرزی و سراج الاخبارش را به تبلیغ بی حجابی حتی تبلیغ بی عفتی و بی ناموسی متهم ساخت. محمودطرزی در جواب قاضي نوشت:

” … قاضی صاحب به دلایل نقلی و عقلی ثابت کردند که علم و تربیه نسوان به قدر مایحتاج فرض است. بلی! ما هم بقدر ما یحتاج می خواهیم همین قدر که از قواعد اساسی دین خود، از تربیه و آداب معیشت خود و اولاد خود علماً با خبر ګردند. از اعتقادات پرخرافاتی که به آن ګرویده شده اند باز ګردند. به کمال افسوس می بینیم که در صد نود زنها ګرویده چنان خرافاتی می باشند که به معتقدات عوام هندو ها مشابهت می رساند. اعتماد و اعتقادی که جادو ها، توتکه ها، تعویذ ها، فال بین ها دارند، آن چنان در دل های شان راسخ و ثابت ګشته که منقولات دینی و معقولات عقلی بر آنها هیچ تأثیری نمی بخشد. بر تصورات و تخیلات دیوها، پری ها، مادر آل ها، جګرخورها بدرجه ای ګرویده شده اند که بر ملایکه هیچ ګاه نیستند. در بیست زن، ده زن از عدد بیست بالاتر حساب را نمی دانند. الحاصل اګر به تعداد این ګونه حالات اسف اشتمال جهالت محضهِ زنان وطن عزیز خود بپردازیم طومارها و دفترها پر می شود. آیا این چنین احوال را چسان جواز خواهیم داد؟ و اګر از حالا یک چارهِ تدبیر آن برای آینده نشود نتیجه آن به کجا منجر خواهد شد؟ فرض عین است که بنات وطن تعلیم و تربیه شوند تا برای نسل آتی یک شهراه هدایتی پیدا شود. هیچ چیز نیست که بی علم پیش برود. بی علم نه از ناموس اثری می ماند نه عصمت و عفت را کسی میشناسد. محافظه عرض و ناموس خود را اګر علماً دانسته بکند دیګر، و اګر خوفاً من القتل بکند دیګر است” همان کتب ص ص ۴۱۳-۴۱۴

نفرت و دشمنی با استعمار:

محمود طرزی، چون جنګ دوم افغان و انګلیس و مقاومت مردم کابل و جانبازی های آنان را بچشم سر دیده بود، از استعمار خاصتاً از استعمار انګلیس نفرت داشت. با آنکه میدانست که امیر حبیب الله خان با انګلیس ها روابط دوستانه دارد از نوشتن و نشر نمودن مضامین نیش دار خود داری کرده نتوانست. بسال دوم تأسیس جریده سراج الاخبار مضمونی را به بهانه نامه یک افغان در ترکیه به نشر سپرد، که عنوان آنرا عبرت نامه ګذاشته بود. خواه این مضمون واقعاً از یک نویسنده افغان باشنده ترکیه بود خواه تحریر شخص محمود طرزی بود مردم را به سیطره استعمار اروپا متوجه میساخت:

”… اګرچه نام وشهرت محرر مولفش در رساله تصریح نیافته و به جای امضاء تنها مترجم نوشته شده ولی چون به زبان بسیار فصیح افغانی می نویسد و در دیباجه کتاب نیز افغانی بودن خود را بیان کرده هیچ شبهه ای نیست که افغان است و بسیار دیندار و با غیرت و بیدار و هوشیار یک افغان است:

افغانان! شما خبر شوید که نصارا همه دنیا را ګرفتند، و همه ملک های مسلمانان را زیر و زبر کردند و همه مسلمانان را غلام خود ساختند. مایان مانند یک ګله ګوسفند هستیم، فرنګ ها چون قصاب ما هستند.

یک یکی از مارا میګیرند و میخورند و مایان می بینیم و هیچ ګفته نمی توانیم. مراکش یک ملک کلان مسلمانان بود، آنرا فرنګ ها ګرفتند. مصر رفت! ترکستان رفت! هندوستان که هشت صد سال در زیر حکم مسلمانان بود رفت! امروزه روز، نصارا بر ایران و عرب و ترک دست بالا کرده اند چیزهای که در روم ایلی، امروزه روز، فرنګ ها کرده و می کنند، به خواندن و مطالعه کردن این کتاب به شما معلوم خواهد شد.

ده لک مسلمانان بیګناه به قتل رسید! به هزار ها دختران جوان و زنان پیر مسلمانان را فرنګ ها به زور نصارا ساختند و زن کردند، به لک ها معصومان را کشتند، بستند، سوختند، زنده به ګور کردند، به زور کریشتاین( نصارا) نمودند.

وقتیکه این کتاب را بخوانید به تفصیل به شما معلوم خواهد شد که نصارا چه کارها کردند” طرزي، مقالات ص ص ۵۲۳-۵۲۴

محمودطرزی از جریده سراج الاخبار، در تنویر مردم، ضدیت با استعمار و نشر افکار خود استفاده ای نمود که در یک رژیم استبداد شرقی بیشتر ازآن برای هیچ کسی ممکن نبود. و این را بخاطر باید داشت که محمود طرزی لایق ترین و عالم ترین شخصیت عصر خود در افغانستان بود و هر قدمی که برداشت با هوشیاری و تقاضای شرایط وقت مطابق بود. به جرأت میتوان ګفت که هیچ کسی برابر او در بیدار نمودن شعور اجتماعی مردم به خواب رفته افغانستان رول بهتری بازی ننموده است. قبل از نشر جریده سراج الاخبار مردم افغانستان به اندازه ای بی خبر و بی اطلاع بودند که از احوال و واقعات کشور خود اطلاع نداشتند و به ګفته ډاکتر غنی مردم افغانستان در باره جغرافیه جهان به حدی بی اطلاع بودند که تنها کشور خودرا میشناختند و به آن میبالیدند. مردم افغانستان در فراخی و قدرت کشور خود مبالغه میکردند و به این مبالغه ها خودرا خوش نګهمیداشتند. Ghani, P 80

محمود طرزی اولین شخصی بود که مردم را با جهان آشناساختند. قبل از سراج الاخبار کمتر کسی حتی مردم باسواد کشور از مطبوعات جهان اطلاعی نداشتند. محمودطرزی مردم را با نشریات جراید و اخبار خارجی، رویټر، اخبار از مالټا، ټایمز آف لندن، پواینیر، اخبار تان از پاریس، حبل المتین، الهلال و… اشناساختند و در هر جریده از پیشرفت های صنعت و علم در جهان، بخصوص جاپان و کشورهای اروپا مضامین به نشر میسپرد. و به این ګونه مردم را متوجه می ساختند که تنها با قصه های هزار یک وشب و افسانه های نیاکان و بالیدن به قوت و شهامت خود و مردم خود زندګی را نمیتوان بسر برد، بلکه متوجه کاروان ترقی و پیشرفت های جهان باید بود.

محمود طرزی در پهلوی مقالات علمی، فرهنګی، معلوماتی و سیاسی خود متوجه فساد اداری حکومت بود و فساد و رشوه خوری حاکمان و نایب الحکومه ها را، که در وقت مقرری صاحب هیچ و بعد از چندی صاحب هر چیز میشوند، به باد انتقاد میګرفت.

” اصیل بګویی اصیل! ریش سفید بګویی ریش سفید! نمازخوان بګویی نمازخوان!متدین بګویی متدین!عالم بګویی عالم!عاقل بګویی عاقل! کیست که بر خوبی او شهادت نمی دهد.

وقتی که مقرر میشود به درجه ای مفلوک و مفلس میباشد که اسپ سواری خود و نوکران خود را به قرض تدارک کرده به هزار مشقت و خون جګر، خود را به دایره حدود ولایتی که مقرر شده پرتاب میکند. به مجردی که در آنجا می رسد اژدها بګویی اژدها!نهنګ دریا بګویی نهنګ دریا! بلا بګویی بلا! میشود. اسب بګویی کمندها کمندها! مال و مواشی بګویی رمه ها رمه ها!اشتربګویی قطار قطار! نقدی بګویی خزینه خزینه ها! جنسی بګویی صندوقخانه صندوقها را مالک می ګردد. طرفه تر اینکه چون نام آنرا بپرسی می ګوید که پیشکشی و تارتقی می باشد که این کلمه را دیګر هیچ کتاب لغتی حل کرده نمیتواند مګر قاموس العلوم خود جناب نایب الحکومه صاحب ها! این بلای مبرم، سوء اخلاق، اګر تنها بلا منحصر به بعضی می بود هر چه که بود بود. اما جای حسرت این است که میرزای مفلوکی به دفتر کدام محالاتی مقرر شود در اندک مدتی می بینید که صاحب خانه ها، ملک ها، زمین ها، چه ها و چه ها میشود” سراج الاخبار سال اول شماره دوم.

در یک خبرکوتاهیکه درباره دزدی خانه یک مامور حکومتی به نشر سپرده است با کمال درایت مردم را متوجه فساد و رشوه خوری مامورین میسازد. از خانه کسی به صدها هزار روپیه دزدی میشود که دارای معاش عادی میباشد.

دزدی مهم: چندی پیش ازین در چنداول کابل به خانه میرزا محمدشریف خان مامور ګمرک بندر دکه دزدان داخل شده به قیمت دو سه لک روپیه نوت و جواهر و اقمشه قیمت بها سرقت نموده اند. تنخواه میرزای موصوف در ماه یکصدو پنجاه روپیه کابلی بوده است! سراج الاخبار، سال سوم شماره ۱۱

اینکه مینویسند که محمود طرزی مشروطه خواه بود؛ در زمینه هیچ سندی وجود ندارد. وقایع تاریخ ثابت ساخت که برضد حبیب الله خان کدام مفکوره و ارمان سیاسی نه بلکه دسایس دربار عمل میکردند. محمود طرزی عالمتر و محتاط تر ازان بود که در چنین دسایس حصه بګیرد. محمود طرزی با همه نفرتی که از استعمار انګلیس و روس داشت و با همه علاقه مفرطیکه به ترقي و پیشرفت کشورخود داشت و با همه مخالفت ذهنی که با استبداد سلطنت حبیب الله خان داشت، ادم محتاط و طرفدار تغییرات تدریجی بود. محمود طرزی حتی شرایط ایران را برای مشروطیت آماده نمی بیند؛ در حالیکه در ایران هشت سال تمام انقلاب مشروطیت دوام داشت و از آذریجان، تا خراسان و پایتخت تهران و شهرهای دیګر قیام های مسلحانه صورت ګرفته بود. و همه طبقات ایران در آن به قسمی از اقسام حصه ګرفته بودند.

” بعد از عثمانی ایران را در یک شورش و اختلال عظیمه می یابیم که دینامیت های سیاسی روس و انګلیس آن مملکت را به یک تب لرزهِ حالت نزعی در آورده است. اګر ملت عثمانیه دعوی مشروطیت را کردند اجراشدن قانون اساسی که از سالهای بسیار پیش مرعی الاجراء داشتند و بنا بر بعضی عوارض سکته دارشده بود طلب نمودند. ولی ایران پیش از آنکه یک قانون اساسی داشته باشند و بدرجه ممالک عثمانی مکتبها و عالمها و دانایان خود بیفزایند و خودرا تا یکدرجه مشروطیت شناس بسازند به انتریکه و نیرنګ های میکروب های سیاسی فریب خورده قیامها نمودند و غلغله ها انداختند. و همان بود که تأثیر آن میکروب ها در وجود نازنین آن دولت قدیمهء کیانیه مرض های مختلفه بوجود آورده قریب الموتش ګرداند….” سراج الاخبار شماره ۱۱ سال اول.

آیا میتوان شخصی با داشتن چنین تحلیل و عقیده ای در باره مشروطه خواهی و انقلاب مشروطه ایران را، که از لحاظ موجودیت نویسنده ها، علماء، تجارب سیاسی، سازمان های مختلف سیاسی با افغانستان قابل مقایسه نمی باشد، از مشروطه خواهان دانست؟ مسلم است که نه. مطلب ما اثبات این مدعا نیست که ګویا محمودطرزی طرفدار مفکوره مشروطیت نبود، یا مخالف نظام استبدادی وقت نبود بلکه مطلب این است که محمودطرزی در قطار روشنفکرانی، که در کتب تواریخ آن دوره مشروطه خواهان خوانده شده اند، شامل نبود. و اګر شامل میبود حبیب الله خان اورا هر ګز برای مدت ۹ سال به حیث مدیر سراج الاخبار تحمل کرده نمیتوانست و اګر، بنا بر عللی، زندانی اش ساخته نمیتوانست حد اقل از مدیریت یګانه جریده کشور برطرفش میساخت.

امیر حبیب الله خان در شرایطې به قدرت رسید که جامعه افغانستان در تمام ساحات زندګی ضرورت به اصلاحات داشت. امیر در تمام ساحات به اصلاحات و عصری نمودن کشورخود علاقه داشت. اولین مشکلی که امیر با آن مواجه بود همانا مشکل اقتصادی بود. او برای عصری نمودن کشور خود اولتر ازهمه به پول فراوان ضرورت داشت و در پهلوی آن به متخصصین ماهر، که باید از اروپا میآوردند، احتیاج داشت. نداشتن پول کافی، برای اصلاحات و نداشتن صنایع طرز اروپايی، بزرګترین مشکلی بود که امیر به آن مواجه بود. عایدات سالانه افغانستان، در وقت امیرحبیب الله، شاید ۱۲-۱۳ میلیون روپیه بود و یک تخمین دیګر آنرا از یک الی ۲ میلیون پوند سترلینګ میداند. البته در پهلوی آن، امیر سالانه ۱۸ لک روپیه از هند برتانوی دریافت میداشت. امیرباید با این پول نسبتاً ناچیز اصلاحات عصری را عملی میساخت و در عین زمان مصارف فوج عصری، دربار و بیروکراسی کهنه و پر از در و رنج را تأدیه مینمود. Gregorian, PP 201-202

علاوه بر مشکلات مالی، که در تمام ساحات سد راه اصلاحات میشد، مشکلی دیګریکه امیر حبیب الله خان تا آخرین روز قدرت خود با آن روبرو بود، مخالفت نایب السلطنة نصرالله خان و ملاهای طرفدار او بودند، که از معارف عصری، تا اصلاحات اجتماعی و استخدام نمودن متخصصین اروپايی، حتی تدریس لسان انګلیسی مخالفت می ورزیدند. انجنیر انګلیسی ارنیست تورنتن، که امیر برای ساختن فابریکه چرم سازی استخدامش نموده بود، در زمینه این مخالفت ها مینویسد که ملاها و سردار نصرالله، که آدم های متعصب هستند، طبعاً از پروګرام جدید تعلیم و تربیه امیر حبیب الله خان نفرت شدید دارند. اګر پروګرام تعلیمی امیر انکشاف میکند، تنوُّر در کشور رواج می یابد و تنوُّر از قدرتی که آنها در میان مردم دارند میکاهد.

‘’ امیر حبیب الله قلباً آرزو دارد که جوانان کابل، در پهلوی قرآن، علوم دیګر را هم بیاموزند. امیر، قبل از همه، بر تدریس قرآن تأکید میورزد. او ګفته است که شما باید قرآن را فراموش ننمایید و در پهلوی آن هر جا که میروید حرکت کنید. وقتی قرآن را فراګرفتید چیزی را که انتخاب شماست فراګیرید’’ Thornton, PP 10-11

سردار نصرالله خان، که مخالفت های او با برادرش امیر حبیب الله خان آشکار شده بود، و بعد از مرګ پدر خود امید به قدرت رسیدن را از دست داده بود، با عناصر محافظه کار و ملاهای متنفذ دست یکی کرده و در هر فرصت در فکر از بین بردن امیر و قدرت ګرفتن برای خود بود. در پهلوی او، شهزاده امان الله خان، که توجه پدر خود را به سردارعنایت الله خان مشاهده میکرد و ضمناً انتظار مرګ طبیعی پدر خودرا هم کرده نمیتوانست، با همه طرفداران دست چپی خود، در فکر قدرت ګرفتن بود. و طوریکه تاریخ ګواه است، عبدالرحمن لودین و عبدالهادی داوی، که هر دو متهم به سوء قصد بر امیر حبیب الله خان بودند، برخلاف معمول رژیم استبدادی و برخلاف انتظار همه، بدون آنکه بلافاصله به قتل رسانده شوند، تقریباً شش ماه زندانی بودند؛ و بعد از به قتل رسیدن امیر حبیب الله خان از زندان آزاد شده و به مقامهای بلند حکومتی رسیدند. احتمال دارد که این هر دو تن به اثر نفوذ شهزاده امان الله خان و طرفداران او محمدولی دروازی، محمودسامی و دیګران از اعدام نجات یافته باشند.

امیر حبیب الله خان از یک طرف با مخالفتها و دسایس نایب ا لسلطنة سردارنصرالله خان و عناصر محافظه کار، که با همه پروګرامهای مترقی و تعلیمی امیر مخالفت میورزیدند و اورا به جهاد برعلیه برتانیه تشویق و ترغیب مینمودند و از طرف دیګر با مخالفتهای عناصر چپ، که همه پروګرامهای مترقی امیر را ناکافی میخواندند و اورا به محافظه کاری متهم مینمودند، مواجه بود؛ و تقریباً یکه و تنها پروګرامهای خودرا به پیش میبرد.

مخالفین پروګرام اصلاحات امیر حبیب الله خان، معمولاً عناصر محافظه کار و ملاهای متعصب بودند که با هیچ قدمی در راه اصلاحات مترقی امیر موافقه کرده نمی توانستند. این مخالفت ګاه ګاهی شکل جدی بخود میګرفت و امیر از سالهای اول قدرت خود با تهدید جدی روبرو بود. امیر حبیب الله خان، قبل از تابستان ۱۹۰۲، دسیسه ای قتل خودرا در دربار کشف نمود که ابعاد بسیار وسیع داشت و اشخاص متعدد با نفوذ در آن حصه ګرفته بودند. امیر حبیب الله خان، ازآن تاریخ به بعد، در کابل دفتر مخفی استبخارات را تشکیل داد که هر روز صبح وقت به امیر ګذارشات را تقدیم مینمود. Hamilton, Afghanistan P 443

امیر حبیب الله خان، به مقصد پیشبرد پروګرامهای اصلاحاتی خود، مبادرت به تشکیل یک شورای قانون ګذار نمود. ریاست این شورا به عهده سردار نصرالله خان بود و مولوی نجف علی خان و برادر او داکتر عبدالغنی و چندین تن از دانشمندان و اشخاص بانفوذ اعضای این شورا بودند. این شورا هفته دو مجلس داشتند و یک جلسه را با امیر دایر مینمودند و ګذارشات و فیصله های خودرا برای منظوری امیر ارایه میداشتند. داکتر عبدالغنی مینویسد که بحث هایکه روی مسایل اجتماعی صورت میګرفت از جدیت این شورا نمایندګی میکرد. عبدالغنی مینویسد که او جلسات پارلمان برتانیه را شاهد بوده است ولی بدون مبالغه خواهد ګفت، که با وجود آزادی بیان در انګلستان، شورای حبیب الله خان از پارلمان انګلستان بهتر بوده و بصورت بهتر ریاست و رهبری میشد. عبدالغنی میافزاید که این شورا برای چندین ماه دوام نمود و کارهای مهمی را انجام داد. مګر چون اعضای این شورا بر نظریات و عقاید خود بسیار تأکید میورزیدند باعث نارضاییت امیر ګردید و چندی بعد آنرا منحل نمود.

امیر به عوض آن یک شورای اشراف را تشکیل داد که دایر شدن جلسات این شورا مربوط به خواست امیر حبیب الله بود. Abdul Ghani, PP 70-71

امیر حبیب الله خان با وجود همه مشکلات مالی و باوجود همه مخالفت های عناصر محافظه کار به پیش میرفت و از عملی نمودن پلان های مترقی خود دست بردار نبود. محمودطرزی در باره پیشرفتهای کشورخود مینګارد: ‘’ آیا بخیال و خاطر کسی میګذشت که در افغانستان شفاخانه ها، یتیم خانه ها، مکتب هاو ماشین ها، تلفون ها، برقی ها بروی کار آید. راههای متین، پلهای آهنین ساخته شود؟ عرابه ها، بای سایکلها، موترها بران براه افتد؟

در افغانستان میګوییم نه در دیګرجاها! اګر پیش از ده سال این سخنان را کسی میګفت که در افغانستان این چیزها شدنیست بر عقل او میخندیدند. ولی چون اراده ازلی حضرت خالق لم یزلی بر یک چیزی رفته باشد هیچ قوتی از قوتهای کاینات مانع آن شده نمیتواند ‘’ سراج الاخبار، سال اول شماره ۴ صفحه اول.

از سال ۱۹۰۱ الی ۱۹۰۴ در کابل ۱۵۰۰ کارګر در کارخانه های حکومتی مصروف کار بودند. تا پایان امارت حبیب الله خان، تقریباً ۵۰۰۰ کارګر مصروف کار در کارخانه های دولتی بودند. حبیب الله خان ماشینهای بخار، یک کارخانه، که در یک شبانه روز به ارزش ۴۰۰۰۰ روپیه تولیدات میکرد؛ کارخانه های آهن و برنج و بصورت مجموعی ۱۰۰ عدد کارخانه های خورد و بزرګ را تأسیس نمود. برعلاوه اینها، در کارخانه های دستی تفنګ ها، کارطوس، عرابه ها، باروت سیاه، نیزه ها و شمشېر ساخته میشدند. چرم دباغی میشد، الکهول و تېزاب ساخته میشد، آلات مس و قلعی ساخته میشدند، شمع تولید میشد و در هفته ۱۲ تن صابون تولید میکرد. موبل ساخته میشد. باوجود آنکه در این کارخانه انواع مواد تولید میشد ولی فوج حق اولیت را داشت و اولتر از همه رفع کردن احتیاجات فوج را مدنظر میګرفتند.

حبیب الله خان در توسعه دادن صنعت محلی بسیار فعال بود. یک کارخانه دباغی و ساختن بوتهای عسکری را خریداری نمود که در یک شبانه روز به تعداد ۴۰۰ جوره موزه عسکری تولیدات داشت. همچنین یک کارخانه نساجی را ساخت. طرفداران ترقي و پیشرفت کشور تبلیغ مینمودند که باید از تکه های تولید وطن استفاده نمود تا سرمایه کشور به خارجه فرار نکند. مهمترین خدمتیکه حبیب الله خان در راه پیشرفت صنعت محلی نمود همانا ساختن کارخانه برق آبی بود. این کارخانه نزدیک جلال آباد، در جبل السراج ساخته شد که ظرفیت تولید ۱۵۰۰ کیلووات برق را دارابوده است. Gregorian, PP190-191

امیر حبیب الله خان، به نسبت علاقه مفرطی که به متمدن ساختن کشور خود داشت، بسال هشتم سلطنت خود راه کابل جلال آباد را قابل موتر رانی ساخت و شخصاً اولین کسی بود که به سواری موتر از جلال آباد تا کابل سفر نمود. امیرحبیب الله خان، عبدالغیاث خان را، که سرپرستی امور ساختن این سرک را نموده بود، در بدل این خدمت، به مقام برګدی ترفیع داد. ضمناً امر نمود که پایه های تلفون را از کابل تا جلال آباد نصب نمایند. کاتب، سراج التواریخ جلد چهارم قسمت سوم ص ۴۳۰

سرک قابل عبور ومرور عراده جات بین کابل و قندهار، سرک کابل جلال آباد از طریق بتخاک و خاک جبار ساخته شد. اساس برق آبی جبل السراج نهاده شد و کار تمدید لین تلفون بین کابل و جلال آباد را آغااز کرد. فابریکه پشمینه بافی کابل ساخته شد و به تولید آغاز نمود. کار فابریکه اسلحه سازی و پشمینه بافی توسط محروقات چوب صورت میګرفت… مجددی، افغانستان از امیر کبیر تا رهبر کبیر. ص ۳۱۸

امیر حبیب الله خان، در اکثر موارد، مانند پدر خود، از فعالیتها و پیشرفت پروژه های خود شخصاً نظارت میکرد. بدین وسیله هم از فساد اداری و سوء استفاده های مامورین، تا حد توان، جلوګیری مینمود و هم باعث پیشرفت سریع فعالیتها و پروګرامها میشد. داکترسایس، که در سال ۱۹۰۹ از افغانستان دیدن نموده، در خاطرات خود، به این موضوع اشاره مینماید” پادشاه در همه امور کشور خود علاقه میګیرد. او حتی به جزیی ترین مسایل، مانند سلوک و روش اشخاص پیاده هم متوجه است. کار سخت و ثقیل ساختن سرکها، که به وسیله کلنګ و سُرنګ، انجام میپذیرد و مردم بسیار زیاد مصروف ساختن سرکها شده اند جریان دارد. در وقت دیدار من از آن کشور به تعداد ۸۰۰۰ تن مصروف سرک ساختن بودند که ماهانه ده روپیه معاش میګرفتند. سه پنجم سرک کابل دکه تکمیل شده است و امیر انتظار دارد که شاید به زودی او با موتر از ره این سرک سفر نماید.

بعضی مخالفین امیر ادعا میکنند که امیر چون شخصاً به موتر رانی علاقه مند است این سرکها را برای خود میسازند. ولی امیر مرا ګفت که میخواهد برای پیشرفت کشور خود این سرکها را بسازد و اضافه مینمود که سرک به مثابه شریان های خون است در وجود انسان” Saise, A Visit to Afghanistan, P 8

امیر حبیب الله با صنعتی کردن کشور خود علاقه مفرط داشت. سایس مینویسد که او متوجه بود که پشم کشورش به هند میرود و ازآنطرف تکه میآید. او میګفت که میخواهد مردم خودرا هم از نان و هم از لباس بی نیاز بسازد. سایس مینویسد که به همه اروپایی ها و مقامات افغانی که مصاحبه نمودم برایم ګفته میشد که امیر حبیب الله خان قلباً با پیشرفت کشور خود علاقه مند است و برای خیر و رفاه مردم خود کار میکند ولی مامورین او اورا قلباً حمایه نمیکند. سایس مینویسد” همه مامورین در غم منفعت شخصی خود هستند. هر وقتیکه فرصت غصب نمودن یافتند موقع را از دست نمیدهند. هر کسیکه معاش خودرا دریافت میدارد باید به کسی چیزی بدهد. یک مقام بلند پایه مرا ګفت که یقین دارد امیر و احتمالاً فرزند او( مطلب سردار عنایت الله خان است. جهانی) تنها آدمهای صادق هستند و یقیناً میخواهند که کشورشان پیشرف نموده و مردم آن خوشبخت باشند ولی مامورین و درباری ها تا وقتیکه منافع شان ایجاب میکند با آنها همراهی میکنند” Ibid, P 10

حزب جنګ:

بزرګترین مانع در راه اصلاحات مترقی امیر حبیب الله خان حزب جنګ بود، که به وسیله سردار نصرالله خان و اعتمادالدولة سردارعبدالقدوس خان رهبری میشد و اعضاء و حامیان آنها ملاهای محافظه کار و روحانیون کشور بودند. آنها نه تنها مخالف اصلاحات مترقی و عصری امیر بودند بلکه میخواستند با تقویه نمودن قبایل آزاد در مقابل انګلیس ها و بالاخره فرستادن قوه نظامی به منطقه قبایل، انګلیس ها را مجبور به ترک خاک هندوستان نمایند. آنها طرفدار اعلان جهاد با انګلیس ها بودند و حتی چندی امیر حبیب الله خان هم، یا مجبوراً یا عقیدتاً، با آنها همنوایی نمود.

مقاومت و خیزش های قومی، به سطح بزرګ و کوچک، در مقابل قوای انګلیس از روز اول موجود بود؛ که ګاهی قوی و تهدید کننده و ګاهی ضعیف میبود. قبایل خصوصاً از موافقه خط دیورند ناراض بودند. در مجموعه راپورهای مفصل لشکرکشی های قوای انګلیس بر ضد قبایل آزادمیخوانیم” قبایل، که مردم آن نهایت مذهبی و شیفته آزادی خویش بودند، همیشه به نیات ما به شک و تردید مینګریستند و از تعیین سرحدات و نیات ما در اندیشه بودند. حتی امیر عبدالرحمن هم به نیات ما به شک و تردید مینګریست و از روی مجبوریت با تعیین سرحد دیورند موافقه نموده بود….

از طرف دیګر قبایل متیقین بودند که امیر در برابر انګلیس ها از آنها حمایت خواهد نمود. امیر اګرچه خودرا بیطرف وانمود میساخت ولی از طرف دیګر کتابی در باره جهاد نشر نموده بود که مشوق شورش ها و حملات قبایل بر پوسته ها و قوای عسکری انګلیس ها میګردید”

Frontier and Overseas Expeditions from India Vol 2 PP 64-65

امیر عبدالرحمن خان تا آخرین سال زندګی خود از مداخله نظامی و سیاسي در امور قبایل آن سوی سرحد دست بردار نبود. بعد از وفات او، پسرش امیر حبیب الله خان پالیسی پدر خودرا در قبال قبایل دنبال نمود و تا که توانست در خیزش های وزیرستان و قبایل اپریدی خیبر مداخله نمود. البته امیر حبیب الله خان، طبق وصیت پدر خود، میکوشید تا حمایت از قبایل آزاد را به سرحدی نرساند که حکومت هند برتانوی را مجبور به اقدام جدی سیاسی و یا مقابله نظامی نماید. سردار نصرالله و طرفداران محافظه کار او، چون مسوولیت مستقیم را احساس نمیکردند، در زمینه به هر اقدامی، ولو هرچند خطرناک، مبادرت میورزیدند. سالهای ۱۹۰۷ و ۱۹۰۸ خیزش های بزرګی در منطقه آزاد، خصوصاً منطقه زکه خیل افریدی در خیبر، رخ داد. مردمان قبایل، مانند سابق، از حکومت افغانستان درخواست کمک نمودند. سردار نصرالله خان با آنها تماس مستقیم و غیر مستقیم قایم مینمود و از پول شخصی خود به آنها کمک مالی و نظامی میرساند.

امیر حبیب الله خان میخواست که در شورش های قبایل آزاد هیچګونه سهمی نګیرد و شدیداً با اعلان جهاد مخالفت میورزید. در یک راپور آمده است که صاحبزاده موسیی با ۷۰۰ تن پیرو خود به سوی سرحد حرکت کرده است. وقتی امیر از حرکت صاحبزاده اطلاع یافت اورا از عبورنمودن سرحد منع فرمود و به کابل احضارش کرد. صاحبزاده، طبق هدایت امیر، به کابل مراجعت نموده ولی با امیر ملاقات ننموده اند و ګفته میشود که صاحبزاده شاید به زندان محکوم شود. Kabul Diary, May 6th 1908

ولی از راپور های بعدی، همین خبرنګار، معلوم میګردد که امیر شاید، برای چندی، تحت فشار عناصر محافظه کار، خصوصاً سردارنصرالله خان، اعتمادالدولة سردارعبدالقدوس خان و ملا های متنفذ آمده باشد و در زمینه موقف خودرا نرمتر نموده باشد.

خبرنګار حکومت هند برتانوي در یک راپور از کابل مینویسد که به تعداد ۱۵۰۰ تن از تګاو، با شمشیرها و تفنګ ها بسوی پشاور رفتند، تا در غزا حصه بګیرند. خبرنګار میافزاید که شاخه زکه خیل قبیله افریدی تا حال با این جنګاوران همراهی ننموده اند بلکه همه مردمی که به نیت غزا روان شده اند از ننګرهار هستند.

خبرنګار در قسمت ششم این رپوت مینویسد که سردار نصرالله خان به ملا صاحب تګاو ۴۰۰۰ روپیه پرداخته است تا در راه غزا به مصرف رساند. ملا صاحب تګاو از چنان احترام برخوردار است که سالانه ۱۵۰۰ روپیه و چندین خروار غله از امیر دریافت میدارد. خبرنګار میافزاید که یک تاجر مشهور کابل ۹۰۰ عدد نفنګ و ۱۵۰۰ روپیه به غازی ها پرداخته است. خبرنګار مینویسد که سردار نصرالله خان از امیر خواسته است که یک لوای سواره و دولوای پیاده، بصورت مخفی، به کمک غازی ها بفرستد و لی امیر با پیشنهاد نصرالله خان مخالفت ورزیده است. Kabul Dairy, May 11th 1908

خبرنګار در یک راپور دیګر مینویسد که یک ملای مشهور بتخاک، که سالانه چندین صد روپیه از امیر دریافت میدارد، با شش صد مرید خود به سرحد رفته و در مکتوبی که به سردارنصرالله خان فرستاده مینویسد که افغانها و قبایل دیګر شهر شبقدر را ګرفته و سوختانده اند، یک پل را خراب نموده و به زودی شهر پشاور را فتح خواهند کرد و صدها عساکر دشمن را کشته اند.

خبرنګار در قسمت پنجم راپور مذکور مینویسد که سه اخندزاده از کوهستان به کابل آمدند و با امیر و سردارنصرالله خان ملاقات نمودند. اخندزاده ها با صدها تن از مریدان خود به سوی سرحد رفتند. خبرنګار همچنان میافزاید؛ وقتی یک ملا یا شخص دیګری از امیر، به نیت غزا، از امیر رخصت میګیرد امیر به آنها میګویند که برو ترا به خدا سپردم!

خبرنګار در هیمن قسمت راپور خود مینویسد که بسیاری از عساکر از امیر خواسته اند که اجازه اشتراک در غزا را اعطا نمایند. امیر اجازه میدهد ولی به آنها هوشدار میدهد که یونیفورم عسکری خودرا با خود نبرند.

خبرنګار در قسمت هشتم همین راپور مینویسد که امیر به دګروال دکه هدایت داده است که در میان مردم آوازه بیندازد که امیر امر نموده که به هیچ کسی اجازه اشتراک در جنګ داده نشود. ولی به دګروال ضمناً ګفته شده است که هیچ کسی را از اشتراک در جنګ منع نکند. Ibid, 18th May 1908

امیر حبیب الله شاید از یک طرف تحت فشار حکومت هند برتانوی قرار ګرفته باشد و از طرف دیګر محمدحسین خان مستوفی الممالک، که مانند سردار نصرالله خان، طرفدار جهاد برعلیه انګلیس ها بود، در یک جلسه شورای امنیتی، به اساس مکتوبیکه از میدان جهاد دریافت داشته بود، ګفت: ‘’ انګلیس ها از دست غازی ها چنان تلفاتی را ندیده اند که آنها را مجبور به عقب نشینی نموده و دست و پاچه بسازند. خبرهاییکه از سرحد میرسد تنها مشعر براین است که به تعداد چند صد غازی به جهاد پیوستند و چندین صد دیګر هم خواهند پیوست. راپور ملای بتخاک که میګویند بر انګلیس ها تلفات سنګینی را وارد آورده است غلط و بی اساس است. اکمالات نظامی و غذایی غازی ها، حتی در این مرحله ابتدایی جنګ، رو به اختتام است و دو پارچه نان به یک روپیه هم به سختی دستګیری میکند. اګر تعداد غازی ها هنوز هم زیاد شود یقین دارم که بسیاری از آنها از ګرسنګی تلف خواهند شد. از طرف دیګر دشمن آنقدر قوت دارد و آن قدر منابع دارد که اګر جنګ سالها دوام بیابد منابع آنها ختم نخواهند شد”

امیر، با شنیدن این راپور، اظهار خوشی نمود و با آن موافقه کرد. Ibid, 23rd of May 1908

امیر حبیب الله خان از حمایه مستقیم و غیر مستقیم جهاد قبایل دست کشید و اعلان نمود که هر کسیکه، به نیت غزا، بسوی سرحد حرکت کند یا تبلیغ و تشویق به غزا نماید سزا خواهد دید. هرچند شورای امنیتی و رهبران جهاد مانند میرصاحب جان، حضرت صاحب بتخاک، حضرت صاحب چارباغ و ملاهای متنفذ بر امیر فشارآوردند که یا با غازی ها دست یکی نموده و یا از آنها حمایت کند؛ امیر راضی نشد و با هر ګونه حمایت از غازیان مخالفت نمود.

اختلافات امیر و نصرالله، در مسله حمایت غازی های قبایل آزاد به جایی رسید که امیر، سر دار نصرالله خان را به تفنګچه تهدید نمود؛ و اګر زنهای حرم مداخله نمی کرد شاید نصرالله خان کشته میشد. وقتی سردار نصرالله خان از اتاق امیر بیرون میشد، امیر با صدای بلند اورا مخاطب قرار داد و ګفت که تو ریشه اسلام را قطع میکنی! Ibid, 30th Sep 1908

امیر حبیب الله خان، یک روز بعد از نمازجمعه، مقابل مسجد عالم ګنج، در شهر کابل، به مردمیکه برای شنیدن نطق او جمع شده بودند ګفت: ‘’ در کجای قرآن آمده است که شما با دوستان خود جنګ کنید؟ حکومت برتانیه دوست کشورم هستند و من با حکومت برتانیه دوست هستم. من سراج الملة والدین هستم و بدون اجازه من شما نمیتوانید علیه مردم دیګر بجنګید. اګر بعد ازین کسی برای جهاد تبلیغ نمود زبان اورا خواهم برید. و اګر کسی را که به سوی جنګ میرفت و ګرفتار شد پاهای اورا قطع خواهم نمود” Thornton, P 18

حبیب الله خان یک وطنخواه بود. او موقعیت کشور خودرا در میان دو قدرت بزرګ، که مانند دانه ګندم مابین دو سنګ آسیا واقع بود، درک میکرد؛ و هر قدم را با احتیاط بلند مینمود. جیویت، انجنیر امریکایی، در باره شخصیت او مینویسد:

“ اعلیحضرت حبیب الله خان، در جمله همه افغانهای که من دیدم، مناسب ترین و لایقترین آنها بود. او یک شخصیت نهایت قوی داشت. از دانش بهره مند بود و دارای حافظه ای بسیار قوی بود. او حکومت را طبق آرزو و انتخاب خود اداره نمیکرد؛ بلکه تا اندازه ای توان خود به پیش میبرد؛ چون همیشه در فضای دسایس و دشمنی ها بسر میبرد. اګر یک چند مشاور خوب و تعدادی مردان قوی و وفادار را دور خود میداشت شاید کارهای بسیار خوبی را انجام داده میتوانست. اروپایانی که در کابل بسر میبردند و افغانهای که با امیر سروکار داشتند، در پهلوی اینکه اورا انتقاد مینمودند، همه براین نکته توافق داشتند که امیر حبیب الله بهترین کسی است که لایق پادشاهی باید خوانده شود” Jewett, PP 327-328

سرپرسی سایکس در نتیجه سفر پنج ماهه امیرحبیب الله خان به هند، که در سال ۱۹۰۶ به انجام رسانید، مینویسد” امیر حبیب الله خان نشان داد که او دارای وسعت نظر است، یک حکمران بافرهنګ افغان است، دارای شخصیت قوی و حقیقت پسند است. او با آنکه قلباً یک شخصیت مذهبی بود ولی هیچ تعصبی نداشت. او ضمناً یک آدم زیرک و دور اندیش بود و در مذاکرات معمولاً جدی بود؛ می فهمید که چه میخواهد و از خواسته های خود به دقت دفاع میکرد. در پهلوی همه صفات، او یک وطن پرست بود و آماده بود که برای دفاع از منافع کشورخود، جان خودرا فدا نماید. او با دوستان خود بسیار وفادار بود؛ بشرطیکه آنها هم به او وفادار میماندند. او با ورزش علاقه مند بود، شکاری ماهر بود و در تخنیک استعداد داشت Sykes P 229 ”

امیرحبیب الله خان، با آنکه هر روز و در هر قدم با مخالفت های عناصر محافظه کار مواجه بود، باعصری نمودن کشورخود، در همه ساحات علاقه فراوان داشت. با وجود مشکلات مالی فراوان، با معارف، با ساختن سرکها و با صنعتی نمودن کشور و خلاصه به تمام ساحاتیکه بودجه مالی او اجازه میداد علاقه میګرفت. او حتی متوجه پوشیدن لباس مامورین و کسانی بود که به حضور او میرفتند. مامورین دربار را مجبور به پوشیدن کلاه سیاه نمودند و امر نمود که هرکسیکه به حضور او میرود باید، عوض دستار، کلاه سیاه را بپوشند. روزی ملک قریه ده افغانان با دستار به دربار رفته بود. برعلاوه دشنام های سختی که از امیر شنید ۳۰۰ روپیه جریمه شد. Kabul Diary. 15th of July 1908

امیر حبیب الله خان یک شاه مستبد بود و استبداد بی مورد را هیچ کسی توجیه کرده نمیتواند؛ ولی هر مستبدیکه، مانند او، در بین دسیسه های پی در پی چپ و راست، دربین دسیسه های داخل دربار و نزدیکترین افراد خانواده خود و دربار قرار میګرفت شاید متوسل به اعمالی میشد که تر و خشک را با هم یکجا میسوختاند. امیر در زمان سلطنت خود، حد اقل سه دفعه، مورد سوء قصد قرار ګرفت ولی نجات یافت و دفعه چهارم به قتل رسید.

امیرعبدالرحمن خان، بنا بر تجربه دوازده سال زندګی که در اسیای میانه سپری نموده بود، همیشه به نیات امپراطوری روسیه بدبین بود. او به این عقیده بود که روسیه دایماً میخواهد قلمرو خودرا به سرحدات هند نزدیک نموده تا هر آن امکانات حمله به هندوستان را داشته باشد. بالمقابل، برتانیه میخواهد که دول اسلامی که بین هندوستان و قلمرو روسیه قرار دارند قویتر و باثبات تر باشند تا در مقابل حملات روسیه مانند سد محکمی استوار باشند. او، در حالیکه به نیات انګلیس هم چندان اعتماد ندارد و از صمه های که دولت انګلیس به افغانستان رسانده اند یاد آورمیشود، مینویسد” … شک نیست که تمام مسلمانان دنیا بدوستی دولت انګلیس از دوستی دولت روس بهتر مایلند. مسلمانها میدانند که راحت و امنیت آنها بسته به این است که با دولت انګلیس دوست باشند لهذا بهمین جهت با اینکه از دولت انګلستان بیشتر از دولت روس صدمه خورده اند باز هم ابداً مایل نخواهند بود بمخالفت دولت انګلیس با دولت روس متفق بشوند و اګر یک وقتی هم این اقدام را بنمایند اجباری خواهد بود. بملاحظه دلایل مذکوره فوق مطلبی در باب مقاصد دولت انګلیس و سلطنت هندوستان و نیز بجهت پیشرفت دولت عثمانی و ایران و افغانستان خیلی معتنا میباشد. مطلب مذکور اظهاریست که اګر اظهار مذکور را سیاسی دانهای دول مذکوره قبول نمایند بجهت آنها خیلی نافع خواهد بود. مطلب مذکور اینست که دولت عثمانی و ایران و افغانستان که سه دولت برادارانه اسلامی هستند و بیک دین متدین هستند باید با همدیګر کمال اتحاد را داشته باشند و اګر ممکن باشد پایتختهای خودرا بواسطه راههای آهن و خطوط تلګراف بیکدیګر وصل نمایند. این تدبیر بمنزله دیوار محکمی در مقابل تخطیات استمراری دولت روس بطرف هندوستان خواهد ګردید و بجهت خود دول اسلامیه هم اسباب محافظت خواهد شد. چون بنای این اتحاد ثلاثه بجهت منفعت دولت انګلیس میباشد و بیشتر بسته بمیل و همراهی دولت مذکوره است هر چه زود تر دولت انګلیس بجهت اجراء این کار اقدام بعمل بیاورد بهتر خواهد بود. دولت عثمانی و ایران قبلاً ساعی بودند که بین خود شان دوستی محکم قایم نمایند. ولی افغانستان چون با دولت انګلیس معاهده نموده است که با سایر دول خارجه بدون اطلاع و صواب دید دولت مشارٌ الیه مذاکرات پولیتیکی ننماید نمیتواند با دولت ایران و عثمانی مذاکراتی بنماید. اګرچه افغانستان مقاصد دولت ایران و عثمانی را مقاصد خود میداند…” تاج التواریخ جلد دوم ص ۱۹۱

امیر حبیب الله خان، در زمینه پالیسی خارجی، سیاست سلف خودرا تعقیب نموده و تا اخرین روز حیات خود از دوستی با روس ها اجتناب میورزید و با انګلیس ها نزدیک میبود. او، مانند پدر خود، در داخل خاک افغانستان آزادی مطلق عمل را حفظ مینمود. البته برخلاف پدر خود، در قبال مخالفین سیاسی نسبتاً به نرمی عمل میکرد و در مسله اصلاحات، با وجود مخالفت های شدید سردار نصرالله خان و ملاهای طرفدار او، حتی الوسع سریعتر عمل مینمود.

امیر حبیب الله خان در دوستی با انګلیس ها، تا آخرین درجه، از استقلال اراده خود دفاع مینمود. ‍بعد از وفات امیر عبدالرحمن خان، وقتی وایسرای حکومت هند برتانوی لارد کرزن Lord Curzon از حبیب الله خان دعوتی بعمل آورد و خاطر نشان ساخت که چون موافقه ایکه بین امیر عبدالرحمن و حکومت هند برتانوی صورت ګرفته شکل یک موافقه خصوصی داشته است بناءً امیر حبیب الله باید به هند سفر نموده تا در باره بعضی مواد بحث نموده و تجدید نظر صورت ګیرد. ولی امیر حبیب الله خان دعوت اورا نپذیرفت و در جواب نوشت که نسبت مشکلات داخلی به هند سفر کرده نمیتواند. ضمناً در نامه جوابیه خود نوشت:” دوست مهربانم، من کاملاً متیقین هستم که در موافقه ایکه موجود است هیچ چیز جزیی و یا کلی حذف نشده و کدام تغییری رخ نداده که ارزش تفسیر و یا قید شدن در کتاب را داشته باشد” Sykes P 217

امیر حبیب الله خان، برخلاف ذهنیتی که در باره او حاکم است، و اورا مزدور حکومت هند برتانوی قلمداد مینمایند، از روزهای اول سلطنت خود تا آخرین روز حیات استقلال اراده خودرا حفظ نمود و هیچګاهی به حکومت هند برتانوی اجازه لطمه زدن به غرور افغانی خود را نداد. امیر به دشمن درجه یک حکومت هند برتانوی، ملانجم الدین (د هډې ملاصاحب) نه تنها اجازه بودباش مصوون در خاک خود را داد بلکه با عزت و وقار به وسیله تخت روان تا خاک افغانستان آورد. او تا آخرین رمق حیات خود، در حالیکه هیچ وقت از دشمنی با انګلیس ها دست برنداشت، در مرکز خود هډه با عزت و وقار زندګی بسر برد.

ضمناً اپر یدی های سرحد را، خصوصاً قبیله زخه خیل، که از سالهای سال یاغی بودند و بر مراکز انګلیس ها حمله های پی در پی میکردند، به دربار خود پذیرفتند. خواص خان اپریدی را، که یکی از دشمنان سرسخت حکومت هند برتانوی بود، با آغوش باز پذیرفت و به او وعده کمک های مالی و نظامی داد. امیر به خواص خان وعده سپرد که به هر داوطلبی که او در لشکر قومی خود استخدام نماید دو برابر معاش یک عسکر افغان را خواهد داد و بر علاوه آن یک ماه معاش پیشکی را تادیه خواهد نمود. Hamilton, PP446-447

امیر چون از وضع متکبرانه ویسرای هند لارد کرزن نفرت داشت، دعوت اورا به هند برای بیش از پنج سال معطل نمود و در اواخر سال ۱۹۰۶، وقتی به هند سفر نمود که لارد منتو به عوض لارد کرزن مقرر شده بود. نه تنها در امور داخلی خود به هیچ ګونه مداخله حکومت هند برتانوی اجازه نداد؛ نه تنها هیچ نماینده غیر هندی را، از حکومت هند برتانوی، قبول نکرد بلکه نماینده های حکومت هند که در قندهار و کابل میزیستند حیثیت زندانی ها را داشتند. همیلټن مینویسد:

” نماینده برتانیه در کابل در وضعیت بسیار بدی قرار دارد. اروپايي ها نمیخواهند با او در تماس شوند زیرا میترسند که تماس آنها با نماینده برتانیه بدبینی و شکوک حکومت افغانستان را تحریک خواهد کرد. اګر او می خواهد با امیر ببیند باید که وقت ملاقات را خواسته و، بر اساس وقت تعیین شده، با امیر دیداری بهمرساند. او را فقط یک زندانی میتوان خواند. زیرا باوجود آنکه در دربار پذیرفته میشود نمیتواند با کسی ملاقات کند و یا جرأت برآمدن به کوچه های کابل نماید. اګر کدام اروپایی یا کدام خارجی دیګرحین ملاقات با نماینده برتانیه دیده شود فوراً از خاک افغانستان اخراج میګردد. هیچ افغان اجازه ورود به نمایندګی برتانیه را ندارد و از زمانیکه سرسالتر پاین از کابل رفته هیچ فرد انګلیس داخل نمایندګی نشده است. حتی اګر کسی در نزدیکی تعمیر نمایندګی دیده شود تحت مراقبت مقامات حکومتی قرار میګیرد. چون سزای رفتن به نمایندګی برتانیه با زندانی شدن ختم نمی ګردد؛ این یک قسم قانون غیر تحریر شده ګردیده است که اګر خیر خودرا میخواهید با نماینده برتانیه ملاقات نکنید….” Ibid PP 373-374

امیر حبیب الله خان، با وجود آنکه با حکومت برتانیه، در جنګ جهانی اول وعده بی طرفی سپرده بود، از هیات مرکب آلمان، ترکیه و اتریش در کابل با ګرمی استقبال نمود و آنها را تا شش ماه در کابل نګه داشتند. ساده نیست که، در جوار هند برتانوی، تشکیل حکومت موقت هند را تحمل مینمود و به آنها اجازه فعالیت های خارجی میداد. فعالیت های مولوی عبیدالله سندهی را، که یکی از دشمنان درجه یک حکومت هند برتانوی بود، تحمل مینمود و به محصلینی که بر ضد برتانیه جهاد میکردند در خاک خود جای داده و معاشات آنها را تأمین مینمود. کارهاییست که یک حکومت مزدور به هیچګونه از عهده آن برآمده نمیتواند.

با وجود آنکه روسها افغانستان را از ساحه نفوذ خود بیرون میدانستند و با وجود آنکه، طبق تفاهم دوجانبه بین امیر عبدالرحمن خان و حکومت هند برتانوی، افغانستان نمیتوانست که با ممالک خارجی، بدون مشوره حکومت برتانیه در تماس آید، روسها اعلام نمودند که وقت آن رسیده است که بین افغانستان و روسها تماسهای مستقیم برقرار شده و روابط تجارتی را قایم نمایند. روسها در ماه سپتمبر سال ۱۹۰۱ نماینده خود سکندرخان ترکمن را به دربار افغانستان فرستاد. در مکتوبیکه او از حکومت خود آورده بود و امیر حبیب الله خان در دربار عام آنرا قراأت نمود آمده بود که به عقیده حکومت روسیه وقت آن رسیده است که این دوکشور روابط تجارتی را قایم نمایند. افغانها باید از روسها ترس نداشته باشند زیرا روسها با انګلیها دوست هستند و اګر بخواهند بصوب بدخشان و واخان پیشروی کنند با مخالفت شدید انګلیس ها مواجه ګردیده و دوستی این دو مملکت بخطر میافتد….

امیر حبیب الله خان عقیده مجلس را در باره این مکتوب پرسید. یکی از اعضای مجلس علی یار خان ګفت که این سګ ترکی را، که پیغام یک حکومت کافر را آورده، باید آنقدر با بوت ها برسر زد که موهای سرش بیافتد. و این جواب ما به روسها خواهد بود.

امیر حبیب الله خان ازین جواب فوق العاده رنجید و علی یار خان را ګفت که این سزای بوت زدن باید اصلاً به تو داده شود. امیر حبیب الله خان نماینده حکومت روس را با عزت رخصت نموده و پنجاه روپیه را به او اعطا نمود….. Ibid PP 444-445

این همه اقدامات شاهد ضدیت امیر حبیب الله خان با حکومت برتانیه و آزادی اراده و عمل او بوده است.

امیر حبیب الله خان در دسمبر سال ۱۹۰۴ فرزند ارشد خود عنایت الله خان را به هند فرستاد که با ګرمی استقبال شد و با لارد کرزن دیداری بهم رساند. چند ماه بعد ازآن سرلویس دین Sir Louis Dane به کابل فرستاده شد و بعد از مذاکرات طولانی موافقه ۱۹۰۵ را امضاء نمود. مذاکرات درباره موافقه سه ماه طول کشید و وقتی به امضای هر دو طرف رسید انګلیس ها هیچ امتیازی بدست نیاورده بودند. چون امیر حبیب الله صرف آن موافقه را تایید نمود که امیر عبدالرحمن خان با انګلیس ها امضاء نموده بود و در عوض او پادشاه مستقل افغانستان و مربوطات آن خوانده شد و همچنان برتانیه موافقه نمود که افغانستان میتواند هرګونه اسلحه را از راه هند وارد نماید. ضمناً موافقه نمود که مستمری پادشاه افغانستان را کما فی السابق بپردازد و باقیات ۴۰هزار پوند را به افغانستان ارسال نماید.

امیر حبیب الله خان بسال ۱۹۰۶ وقتی به هند سفر نمود که لارد کرزن از هند رفته و به عوض او لارد منتو تعیین شده بود. امیر حبیب الله خان در یک بیانیه ای به مقابل لارد منتو ګفته بود که دعوت لارد کرزن را به خاطری قبول ننموده بود که مکتوب او دعوتنامه نه بلکه یک تهدید بود و در آن نګاشته شده بود که اګر من به هند سفر ننمایم سبسیدی من قطع خواهد شد. Ibid P 217

امیر حبیب الله خان شاید میخواست بدین وسیله سرکشی و استقلال اراده خود را ابراز نماید و ګفته میتوانیم که سرکشی او، در مقابل لارد کرزن، آنقدرها بی تأثیر هم نبود. او با چنان استقبال شایانی مواجه شد که شاید از تصور خود او هم بلند تر بود. امیر حبیب الله خان در لندی خانه از طرف مهماندار او سرمک مهون Sir Mc Mahon استقبال شد و به افتخار او ۳۱ فیر توپ صورت ګرفت. پادشاه انګلستان با فرستادن تلګرامی ازو استقبال بعمل آورد و برای اولین بار اورا اعلیحضرت خطاب نمود؛ و بعد ازآن، در همه مکاتیب رسمی، از او بنام اعلیحضرت یاد آوری میشد. Ibid P226

امیر حبیب الله خان در بیانیه های خود نفرت و انزجار شدید خودرا از روسها ابراز داشت و روسها را دشمن افغانستان خواند. او، بالمقابل، انګلیس ها را دوست کشور خود خواند و وعده نمود که، اګر انګلیسها با افغانستان وفادار بماند، او هم دوست وفادار انګلیسها خواهد ماند.

ابراز دوستی امیر حبیب الله خان، با انګلیسها، در اقشار محافظه کار افغانستان بی تأثیر و پنهان نماند. آنها، بخصوص، از ابراز احترام او به هندوها و سیکهـ های هندوستان ناراض بودند. ګفته میشود که ملاهای لغمان برای قتل نمودن امیر دسیسه ای طرخ نموده بودند ولی دسیسه کشف شد و متهمین اعدام شدند. Ibid p 230

ارنولد فلیچر درباره سفر حبیب الله خان به هند برتانوی مینویسد که انګلیس ها این سفر حبیب الله خان را یک پیروزی خواندند و فکر میکردند که امیر بعد ازاین سفر طرفدار برتانیه خواهد بود. ولی آنها اشتباه میکردند چون او مانند پدر خود ضد برتانیه بود و این قسم سفرهای رسمی از نفرت او به برتانیه نمی کاست و او تا آخر حیات خود با برتانیه تعصب نشان میداد. Fletcher, Afghanistan Highway of Conquest. P 174

چیزیکه باعث انزجار بیشتر حبیب الله خان شد همانا کانوانسیون ۱۹۰۷ بین روسیه و انګلستان بودAnglo Russian Convention . درین کانوانسیون، که مواد آن مربوط به ایران و افغانستان میشد، از حبیب الله خان دعوتی بعمل نیامده بود ولی در کانوانسیون شرط نهاده شده بود که موافقه بدون امضای حبیب الله خان نافذ نخواهد شد. جبیب الله خان این عمل را یک سیلی به غرور افغانها خواند و از امضا نمودن آن انکار ورزید. این عمل انګلیس ها ضمناً در دربار کابل اشخاص ضد انګلیس و طرفداران جنګ با آن کشور را تقویه نمودند. امیر حبیب الله خان، که هنوز هم نفوذی در قبایل آزاد داشت، به شورشیان کمک نمود و بدین وسیله انزجار خودرا آشکار ساخت. در ایالت شمال غربی هند بسال ۱۹۰۷، ۵۶ حمله صورت ګرفته بود و درسال ۱۹۰۸ به ۹۹ حمله ازدیاد یافت و بسال ۱۹۰۹ تعداد حملات برمراکز برتانیه به ۱۵۹ رسید. Ibid P 175

افغانها در مقابل انګلیس ها، مانند هر وقت دیګر، حق بجانب بودند. امیر حبیب الله خان، با وجود مخالفتهای شدید حزب جنګ دربار، با انګلیس ها اعلان دوستی نموده بود. درین صورت افغانستان، به حیث یک دولت دوست، باید درین کنفرانس حضور میداشت؛ زیرا چندین مواد این کانوانسیون به افغانستان ارتباط مستقیم میګرفت:

” جانبین ذیدخل در موافقتنامه بنا بر آرزوی صادقانه ایکه برای قایم نمودن امنیت کامل در سرحدات خود، در اسیای میانه و برای برقرار نمودن صلح محکم دایمی، موافقه نمودند تا درزمینه یک کانوانسیونی را دایر نموده و فیصله های ذیل را عملی نمایند:

۱: حکومت اعلیحضرت، پادشاه برتانیه، اعلام میدارند که در موقف سیاسی کنونی افغانستان قصد هیچ تغییری را ننمایند. حکومت اعلیحضرت همچنان در افغانستان فقط بصورت غیرفعال از نفوذ خود استفاده بعمل میآورد و مستقیماً در مسایل افغانستان حصه نمیګیرد و هیچ وقت افغانها را تشویق نخواهند کرد تا در مقابل روسیه متوسل به اقدامات تهدید آمیز ګردد. حکومت روسیه، از طرف دیګر، افغانستان را خارج از حوزه نفوذ خود اعلام میدارد و وعده میسپارد که همه اختلافات خودرا با افغانستان به میانجیګری حکومت اعلیحضرت پادشاه برتانیه محول نماید. روسیه همچنان وعده میسپارد که هیچ وقتی نماینده های خود را به افغانستان نفرستد.

۲: حکومت اعلیحضرت پادشاه برتانیه در موافقتنامه ایکه به تاریخ ۲۱ مارچ ۱۹۰۵ در کابل به امضا رسید اعلام نموده اند که همان موافقتنامه را که با امیر فقید عبدالرحمن امضا نموده اند معتبر شمارد و در مسایل داخلی حکومت افغانستان هیچ مداخله نکند. حکومت اعلیحضرت وعده میسپارد که هیچ حصه ای از خاک افغانستان را نه اشغال و نه به خاک خود ملحق نماید و در صورتیکه امیر افغانستان، که همین موافقتنامه را تایید نموده اند، از موافقتنامه مزبور تخطی نه ورزد هیچ وقتی در مسایل اداری آن کشور مداخله نکند.

۳: مقامات روسیه و افغانستان در سرحدات خود و همچنان در داخل مناطق سرحدی خود برای برقرار نمودن روابط دوجانبه و حل نمودن مسایل محلی، که صبغه سیاسی نداشته باشد، میتوانند نماینده ګی ها داشته باشند.

۴: حکومات برتانیه و روسیه اعلام میدارند که در افغانستان بر اصل تساوی حقوق تجارتی یکدیګر را رعایت کنند و موافقه میکنند که همان تسهیلاتیکه برای تجار برتانیه و تاجران هند برتانوی در افغانستان مهیا میباشد برای تاجران روسیه هم مهیا ګردد. اګر پیشرفت تجارت ایجاب تاسیس نمودن دفتر و یا نمایندګی تجارتی و یا فرستادن نماینده های تجارتی نمایند در این صورت هر دو حکومت موافقه میکنند که این مسله را به اراده آزاد امیر افغانستان محول نمایند.

۵: موافقه فعلی تنها وقتی نافذ میګردد که حکومت برتانیه از رضاییت امیر، در مورد مواد موافقتنامه، به حکومت روسیه اطلاع بدهد” Sykes PP 356-57

قسمیکه قبلاً ذکر نمودیم، در این کانوانسیون مسایلی مطرح شده بودند که به سرنوشت و حق حاکمیت افغانستان ارتباط مستقیم میګرفت. امیر افغانستان در زمینه از غرور افغانی خود کار ګرفته بود، انزجار خود را ابراز نموده بود و حد اقل از امضاء نمودن فیصله های کانوانسیون خود داری ورزیده بود.

مهمترین واقعه ایکه در زمان امیر حبیب الله خان رخ داد جنګ اول جهانی بود که در اثر آن ممالک اسلامی شرق میانه از تسلط مستقیم ترکیه عثمانی آزاد شدند ولی زمینه مداخلات دایمی جهان غرب، خصوصاً برتانیه، را در شرق میانه فراهم ساخت که تا امروز دوام نموده است. ویسرای حکومت هند برتانوی به تاریخ ۸ اګست سال ۱۹۱۴ به امیر حبیب الله خان نوشت:

” میخواهم شما را مطلع بسازم که در اروپا حالت جنګ وجود دارد. استریاـ هنګری با سربیا اعلان جنګ نموده اند و جرمنی هم با فرانسه و روسیه دشمنی را آغاز کرده است. در نتیجه بین برتانیه و جرمنی هم جنګ آغاز یافته است؛ البته برتانیه با فرانسه علاقه و دلچسپی حیاتی دارد. بتاریخ ۱۸ جولای سال ۱۸۸۰ به امیر فقید یک مکتوب فرستاده بودیم که شما اعلیحضرت هم آنرا در موافقتنامه ۱۹۰۵ تایید نموده اید و موافقه نموده اید که در ارتباط با روابط خارجی حتماً به مشوره حکومت برتانیه عمل خواهید نمود. من مطابق همین مواففتنامه به شما مشوره میدهم که افغانستان را در بیطرفی مطلق نګه دارید. و به نګه داشتن نظم در هردو طرف سرحد توجه جدی مبذول دارید”

امیر حبیب الله خان در جواب او نوشت: از اطلاع شما سپاسګذارم تا وقتیکه حکومت افغانستان عزیز از هر قسم آزار و زهر چشم دشمنان خود در امان باشد و متیقین باشد که از هیچ طرف ضرری متوجه آن نیست و حالت استقلال فعلی خودرا داشته و حفظ نموده باشد مردم این سرزمین به فضل خداوند، طبق مشوره دوستانه جناب عالی شما، بېطرف خواهند ماند. جلالتمآب شما در زمینه هیچ تشویش نداشته باشید” Stewart, Fire in Afghanistan. P 7

امیر حبیب الله خان، طبق وعده ای که با ویسرا نموده بود، تا پایان جنګ اول، به هیچ وجه تسلیم فشار نصرالله خان، اعتمادالدوله عبدالقدوس خان و عناصر محافظه کار نشد؛ و تا پایان جنګ بېطرفی حکومت خود را به وجه احسن حفظ نمود. امیر حبیب الله خان، در نفرت و انزجار از حکومت برتانیه، کمتر از برادرخود و اعضای حزب جنګ نبود؛ ولی او قدرت نظامی و اقتصادی حکومت هند برتانوي را در سفر طولانی خود به هند از نزدیک دیده بود و می فهمید که افغانستان را نباید بیهوده با دودشمن قوی مواجه ساخته و پایمال قوای پیاده و توپچي دشمن نمود.

انګلیسها موقف بیطرفی حبیب الله خان را میستودند ولی رضاییت انګلیسها معنی این را نمی دهد که حبیب الله طبق منافع آنها عمل نموده بود بلکه او از همه اولتر متوجه منافع علیای مردم و نګه داشتن کشور خود از ګزند دشمنان قوی بود و طبق خواسته های زمان و با در نظرداشتن توازن قواء عمل میکرد.

امپراطور انګلستان، جورج پنجم در مکتوبی به اونوشت:” وقتی می بینم که شما با چه ایمانداری و وقار همان بېطرفی مطلق را که وعده نموده بودید حفظ نمودید بی اندازه سپاسګذارم… شما هنوز هم آن دوستی را بیشتر و بیشتر تقویه خواهید نمود که من به آن ارزش فوق العاده قایل هستم Miller, Khyber. P 312”

وقتی جنګ به پایان رسید و امپراطوری برتانیه به اهداف خود در شرق میانه نایل آمد و تا پایان جنګ از ګزند احتمالی حکومت افغانستان در تبانی با قبایل آزاد مصوون شد؛ امیر حبیب الله طلب پاداش نمود و آن پاداش غیر استقلال افغانستان چیز دیګری نبود. حبیب الله خان در پایان سال ۱۹۱۸ به ویسرای جدید هند برتانوی لارد چیلمسفورد Lord Chelmsford درخواستی تسلیم نمود و تقاضا نمود که افغانستان باید در کنفرانس صلح ورسای Versailles نماینده داشته باشد. مګر امیر حبیب الله خان دید که دوستان او برخلاف انتظارش چندان وفادار نبودند. ویسرای هند در جواب امیرحبیب الله خان نوشت که درخواست شما قبل از وقت است. حبیب الله خان در مقابل این جواب ویسرا عصبانی شد و درجواب او در اوایل فبروری سال ۱۹۱۹ نوشت که حکومت برتانیه باید استقلال کامل افغانستان را به رسمیت بشناسد و به افغانستان آزادی کامل عمل را اعطاء نماید. و اګر برتانیه این خواست اورا قبول ننماید او نماینده خودرا به کنفرانس ورسای خواهد فرستاد ودر همانجا ناسپاسی حکومت برتانیه را رسوا خواهد نمود. و به کمک خداوند، از اعضای کنفرانس امضای آزادی افغانستان را بدست خواهد آورد. البته اجل به حبیب الله خان مجال نداد و او بتاریخ ۱۹ فبروری بقتل رسید. Ibid P 313

امیرحبیب الله خان، در مکتوبیکه به وایسرای هند برتانوي تحریر نموده بود، از خدمتیکه در جنګ جهانی اول به برتانیه نموده بود، یادآور شده بود و نګاشته بود که اګر او بیطرفی خودرا حفظ نمی نمود و مشکلاتی را در منطقه قبایل آزاد برای برتانیه خلق میکرد برتانیه شاید بامشکلات بیحد و حصری دچار میشد. لذا برتانیه باید در ازای همان خدمتیکه او نموده است استقلال کامل افغانستان را به رسمیت بشناسد. فلیچر مینویسد:’’ چیزیکه حبیب الله، متأسفانه، درک نکرد، پدر او میفهمید؛ و آن اینکه احسان در سیاست قدرتها چندان اهمیت و جایګاهی ندارد. برتانیه، که از جنګ خسته شده بود، در آن شرایط، نسبت به روسیه تزاری از رژیم کمونیستی اتحاد شوروی بیشتر بیمناک بود. برتانیه، در آن شرایط، به درخواست افغانستان وقعی نګذاشت بلکه با خونسردی و لا پروایی تمام جواب داد که برتانیه به نظارت روابط خارجی افغانستان دوام خواهد داد” Fletcher, P 183

فلیچر مینګارد که قاتل امیر حبیب الله هرګز معلوم نشد. روسها ګفتند که قاتل مصطفی صغیر نامداشت و یکی از ګماشته های برتانیه بوده است. و این ادعای روسها را حکومت افغانستان هم تایید نمود. برتانیه، به نوبت خود، حزب جنګ را مسوول این قتل دانست؛ و بطور مشخص اسمای امان الله خان، نصرالله خان، محمودبیګ طرزی و نادر خان را میګرفتند…” Ibid, PP 183-84

ګسیل نمودن هیأت های عثمانی به دربار کابل:

بسال ۱۹۱۴ جنګ جهانی اول آغاز یافت. جرمنی، اطریش و ترکیه عثمانی، که بعداً بنام متفقین یاد شدند، بر ضد ممالک اروپایی و روسیه تزاری، که متحدین خوانده میشدند، اعلان جنګ نمود. حکومت امپراطور جرمنی کیزر ویلیم Kaizer Wilhelm اعلان نمود که همه مردم کشور جرمنی به اسلام ګراییده اند و شخص ویلیم نه تنها مسلمان شده بلکه به حج رفته است و او را حاجی ویلیم نامیدند. علماء اسلام، به حمایه خلافت عثمانی و حاجی ویلیام، بر ضد متحدین اعلان جهاد نمودند و از مردم کشورهای اسلامی خواستار حمایه از جرمنی و ترکیه شدند. ترکیه و جرمنی، برای همین منظور، هیاتی مرکب از عیسوی ها و مسلمانان و هندو ها به افغانستان فرستادند تا بر ضد برتانیه اعلان جهاد نماید. این هیأت در ماه نومبر ۱۹۱۵ به افغانستان رسید.

قبل از رسیدن هیأت فوق الذکر، ترکیه عثمانی دوهیأت یا دوشخص دیګری را به افغانستان فرستاده بودند که هر دو بدون بدست آوردن حمایت افغانستان نا امید و ناکام برګشتند.

ترکیه عثمانی به شخصی بنام شیخ محمدحسین وظیفه داده بود که وارد افغانستان شده و امیر آن کشور را به حمایت از اعلان جهاد تشویق نماید. چون شمال کشور ایران از طرف قوای روس و جنوب آن از طرف قوای انګلیس اشغال شده بود، شیخ مذکور با هزار زحمات و تکالیف خودرا در ایالت خراسان به علاقه خواف رسانید. از آنجا شخصی بنام عبدالحکیم را، که باشنده خواف بود، با نامه ای به هرات ګسیل داشت. شخص مذکور با نایب الحکومة هرات محمدسرورخان دیداری بهمرسانیده و پیغام شیخ محمدحسین را به نایب الحکومة رساند، مبنی بر اینکه شیخ مذکور طبق هدایت خلیفه عثمانی خودرا به خواف رسانیده و میخواهد با شخص امیر افغانستان دیدار نماید. البته نایب الحکومة هرات طالب هدایت از امیر حبیب الله خان شده و حبیب الله خان به نایب الحکومة هرات هدایت داد تا شیخ مذکور از خواف حرکت ننماید و نامه هاییکه از خلیفه عثمانی در دست دارد بشما بسپارند تا معلوم ګردد که هدف نامه های خلیفه عثمانی چیست. شیخ مذکور حاضر به سپردن نامه نشده و نومید برګشت.

چندی بعد میرزا محمدرفیع را، که از قزلباشیه قندهار بود و با سردارمحمدایوب خان به ایران پناهنده شده و در آنجا ملقب به رفیع الممالک ګردیده بود، روانه کابل نمود و با شمشیر ګرانبهایی از طرف خلیفه عثمانی و نامه های چند خودرا، با زحمات زیاد، تا مشهد رسانید. از انجا با کمک سفیر عثمانی در ایران خودرا تا نزدیکی هرات در کهسان رسانید و از آنجا با نایب الحکومة هرات تماس ګرفت. نایب الحکومة هرات اورا، به اثر هدایت امیر حبیب الله خان، بیرون از شهر نګه داشته و خرج و خوراک اورا تهیه نموده ولی اجازه ملاقات با امیر را در یافت نداشت و ګویا این شخص دوم هم بی نیل مرام ناکام برګشت. کاتب، سراج التواریخ جلد چهارم قسمت سوم ص ص ۵۶۰-۵۶۴

امیرحبیب الله خان ګویا با هیأت اول یا شیخ حسین سخت ګرفته بود و حتی بدون فرستادن کدام پیامی اورا رخصت نموده بود. ولی شخص دوم یا میرزا محمدرفیع را در بیرون از شهر هرات چندی معطل نمود و چهار هفته بعد یک مکتوب سری را به او فرستاد؛: ولی مکتوب را به میرزا محمدرفیع تسلیم نه نمود و، به وسیله قاصد، ازو خواست تا متن مکتوب را حفظ نموده و به سفیر خود در ترکیه قرأت نماید. در متن مکتوب آمده بود:

درین جنګ بزرګ، که همه ممالک اروپا درآن اشتراک دارند، به زودی نمیتوان در باره آن تصمیم ګرفت. من به یک فرصت مساعد منتظر هستم و بسیار محتمل به نظر میرسد که چنین فرصتی مساعد شود. من همه آمادګی های ضروري را میګیرم. هر وقتیکه فرصت را مساعد دیدم البته وظیفه اسلامی خودرا انجام خواهم داد. من نمیخواهم که جهان اسلام به من لعنت بفرستد. Adamec. Afghanistan’s Foreign Affairs P21

امیر حبیب الله خان همچنان آن عساکری را که از خدمت عسکری انګلیس ها فرار نموده و به فرانسه ګریخته بودند و میخواستند از راه افغانستان به وطن خود در قبایل آزاد بروند ممانعت نمی نمود. جرمنی ها متوجه این حقیقت بودند که این عساکر، که در فرانسه تربیه عسکری را دیده اند، میتوانند در صوبه سرحد برای انګلیس ها درد سری را ایجاد نمایند. انګلیس ها را این وضع چنان وارخطا ساخته بودند که از استخدام پښتون ها در صفوف نظامی خود دست بردار شدند. در سال ۱۹۱۶ حبیب الله خان، با در نظرداشت دشمنی عمیق مردم افغانستان با انګلیس ها، قرارداد دوستی را با جرمنی امضاء نمود. البته این قرار داد به پالیسی بیطرفی امیر کدام صدمه نمی رساند؛ ولی همین قرارداد برای مردم جنوب افغانستان و قبایل آزاد صوبه سرحد چنان امیدها را ایجاد نمودند که فکر میکردند به زودی بر ضد انګلیس ها جهاد اعلان خواهد شد. بویکو، نبرد افغانی ستالین ص ۴۷

خواسته هاییکه امیر حبیب الله خان، برای داخل شدن در جنګ، به هیأت جرمنی پیشنهاد نموده بودند، بر آوردن آنها غیر ممکن بود. امیر هر وقت میګفت که تا وقتی در جنګ حصه نخواهد ګرفت که ۲۰ الی ۱۰۰ هزار عساکر ترکی و جرمنی به سرحدات افغانستان نرسند. البته جرمنی و ترکیه، که هیچ امیدی برای رسیدن به سرحدات افغانستان نداشتند، میخواستند تا حکومت افغانستان، و از طریق آن قبایل آزاد را، تحت شعار جهاد علیه برتانیه، داخل جنګ نموده و مفت و رایګان برای انګلیس ها مشکلاتی را ایجاد نمایند که به اثر آن قوای محلی آنها مصروف جنګ با قبایل آزاد و حکومت افغانستان ګردیده و نتوانند قوای لازم را به میدانهای جنګ اروپا و افریقا ګسیل نمایند.

از طرف دیګر، در حالیکه امیر حبیب الله خان با جرمني موافقتنامه دوستی را امضاء نموده بود، انګلیس ها مکتوب جرمنی ها را در مشهد بدست آورد که در آن نګاشته شده بود که جرمنی امید ندارد که امیر حبیب الله خان در جنګ اشتراک ورزد. در یکی ازین مکاتیب پیشنهاد شده بود که اګر او به هیچ صورت حاضر به اشتراک در جنګ نمیشد باید بر ضد او کودتا صورت بګیرد و به قتل رسانده شود. Sareen. India and Afghanistan, PP 71-72

فرستادن هیات جرمنی و ترکی به افغانستان و اعلام حکومت موقت هند در کابل:

خلیفه عثمانی میخواست که با اعلام نمودن جهاد، علیه متحدین، پشتیبانی جهان اسلام را بدست بیاورد. خلیفه عثمانی میدانست که سرزمین مردم عرب، که از زمانه های قدیم تحت تسلط ترکها بسر میبردند، شاید از ترکیه حمایه ننمایند. او همچنان میدانست که حکومت و مردم شیعه ایران از اعلام جهاد ترکیه سنی مذهب با دلګرمی لازم پشتیبانی نخواهند نمود. ازین سبب مردم افغانستان و قبایل آزاد سرحد را، که اکثریت مطلق انها سنی مذهب بودند، زیرنطر ګرفتند. جرمنی و ترکیه عثمانی اصلاً میخواستند که با ایجاد نمودن جبهه جنګ در سرحد شمال غربی هند و همچنان افغانستان برای انګلیسها مشکلی را ایجاد کنند که آنها مجبور به نګهداشتن هزارها عسکر هندی در همان ساحه ګردند و نتوانند تا عساکر هندی خودرا به جبهات اروپا و افریقا بفرستند.

در روزهای اول آغاز جنګ جهانی اول، آزادی خواهان هند در نقاط مختلف جهان، که فاصله های زیادی باهم داشتند، فعال بودند. آنها، به کمک وزارت جنګ آلمان، در برلین با هم یکجا شدند و برای استقلال هند از استعمار برتانیه یک تحریک جدیدی را اساس ګذاشتند.

قبل از رسیدن قوای روس و انګلیس به ایران، فیلدمارشال واندر ګولتز Von Der Goltz با قوای جرمنی خود به خاک ایران رسید و قوه داوطلبان ایرانی را تشکیل داده بود. ولی در فبروری سال ۱۹۱۶ از قوای روس، که تازه قوای ترکیه را تارو مار نموده بود، شکست سختی خورد و مجبور به ترک نمودن خاک ایران شد. بدین ترتیب شمال ایران بدست قوای روس و مناطق جنوبی ایران بدست انګلیسها افتاد. هیات ترکی و جرمنی، که به افغانستان میآمد، بایست از خاک ایران عبور مینمود. چون ایران، تقریباً کاملاً، تحت اشغال قوای متحدین بود، هیات مرکب از جرمنی ها، ترکی ها و هندی ها در عبور از خاک ایران با هزار خطر مالی و جانی روبرو بود.

مهیندراپرتاپ، که با این هیات از جرمنی حرکت نموده بود، مینویسد” … باری ما از ۴ بجه بعد از ظهر، به سواری اسپ، حرکت کردیم و تمام شب را سفر نمودیم. صبح بعد از کمی استراحت حرکت کردیم و تا ناوقت شب دیګر در سفر بودیم. ما از دو جهت از طرف عساکر سوار روسي و انګلیسی تعقیب میشدیم. مګر به احسان خداوند و به کمک ستراتیژی خوب کپتان نیدرمایر Niedermayer جرمنی به ګذشتن از صفوف دشمن کامیاب شدیم. از اصفهان هیات نیدرمایر با ما یکجا شد و با هم سفر مینمودیم. بالاخره، بعد ازانکه بسیاری از سامان و بار وبُنه و اسناد را از دست دادیم و بعضی از رفقای خودرا ضایع نمودیم به سلامتی به کابل رسیدیم Mahendra Pratap, My Life Story P 47 ”

این هیات در هرات به ګرمی استقبال شد و بعد از چندی از هرات حرکت نمود و بتاریخ ۲ ماه اکتوبر سال ۱۹۱۵به کابل رسید. امیر حبیب الله خان آنها را در مهمانخانه باغ بابر سکونت دادند و تا حد امکان مهمان نوازی نمودند… این هیأت، بعد از سه هفته، در پغمان با امیر حبیب الله خان ملاقات نمود. Ibid pp 49-50

همه مردم کابل، خصوصاً حزب جنګ، که در باره این هیات همه اطلاعات و انکشافات را از نزدیک تعقیب مینمودند، با دلګرمی از آن استقبال میکردند و امیر را با آغاز نمودن جنګ با برتانیه تشویق مینمودند. مهینداراپراتاپ، به نوبه خود، با اعضای حزب جنګ مانند سردارعنایت الله خان، سردار امان الله خان، سردارمحمدنادرخان و برادران او،که به ګفته مهیندراپراتاپ، طرفداران امان الله خان بودند، ملاقات ها میکردند و بعضاً این مجالس ساعت ها دوام میکرد. Ibid, P52

امر طبیعی است که مهیندراپراتاپ اعضای حزب جنګ را به حمله بر سرحدات هند برتانوی ترغیب مینمودند. امیر از هر طرف تحت فشار بود؛ ولی تا آخر مقاومت کرد و هیچ وقتی از وعده ای که با حکومت انګلیس نموده بود، عدول نه نمود.

به نیدرمایر بسیار زود واضح ګردید که از امیر حبیب الله خان چندان چیزی را به دست نخواهد آورد. امیر به دقت سخنان و استدلال اورا ګوش میکرد ولی هر وقت میګفت که او با متفقین همنوا هست مګر انتظار میکشد تا عساکر ترکیه و جرمنی به سرحدات افغانستان برسند. نیدرمایر به او اطمینان میداد که به زودی قوای متفقین به سرحد این کشور خواهند رسید. امیر حبیب الله خان بالآخره یک موافقتنامه ای را با نیدرمایر امضار نمود که به هیچ صورت با عقل سرنمیخورد. امیر وعده نمود که در صورتی با قوای متفقین کمک خواهد نمود که آنها ۵ هزار توپ و ۲۰ میلیون پوند سترلینګ نقد بدهند. نیدرمایر می فهمید که در ماءموریت خود ناکام مانده است مګر بازهم موافقتنامه را امضاء نمود و به تاریخ ۲۲ ماه می سال ۱۹۱۶ از کابل حرکت کرد. Fletcher, P181

با انکه حزب جنګ و ملاهای طرفدار آنها بر ضد امیر تبلیغات میکردند و حتی بعضی اورا کافر و حامی کفار و باعث شکست و ضعف قوه اسلام میدانستند ولی امیر میدانست که یګانه راه رسیدن قوای متفقین به افغانستان از راه ایران میباشد.فیلد مارشال جرمني در ایران شکست کلی خورده و ازان کشور فرار نموده بود و ایران عملاً تحت اشغال روس و انګلیس بود؛ و هیأت مرکب از جرمنی، ترکیه، اطریش و هندی ها با چه زحماتی خودرا تا افغانستان رساند. و اګر افغانستان با دستان خالی با هند برتانوی اعلام جنګ نماید متفقین از کدام راهی به کمک او خواهند رسید؟

و اګر فرضاً امیر بر خاک هند برتانوي حمله می نمود و از حمایه کامل قبایل آزاد برخوردار میشد آیا روسیه تزاری، که از قدیم در انتظار چنین فرصتی میبود، بر خاک افغانستان بهانه تجاوز را بدست نمی آورد. و خد ا میداند که قوای روس افغانستان را تا کجا اشغال میکرد و در آنصورت شاید انګلستان ولایات سرحدی افغانستان قندهار، جلال آباد و پکتیا را اشغال نموده و ضمیمه خاک هند میساخت و نقشه کنونی افغانستان تا ابد محو میشد.

اعلان حکومت موقت هند در کابل:

اول دسمبر سال ۱۹۱۵ در باغ بابر کابل حکومت موقت هند، به رهبری مهیندراپراتاپ تشکیل شد. مهیندراپراتاپ، که تصادفاً اول دسامبر روز تولد اوبود، همراهان هیأت خودرا به اتاق خود دعوت نموده و اعلان نمود ”: دوستان! بشما باید بګوییم که چرا شما را زحمت داده ایم که در اینجا با ما یکجا شوید؟ من به جشن روز تولدی عقیده ندارم. زندګی یک جریان ناګسستنی است بدون آ‌غاز و انجام. ما همین امشب حکومت موقت هند را تشکیل میدهیم. من به حیث رییس حکومت موقت هند سوګند وفاداری یاد میکنم و محترم مولنا برکت الله به حیث اولین صدراعظم این حکومت سوګند یاد خواهد کرد” Pratap, P 54

امیر حبیب الله خان با آنکه با خواست اصلی هیات فرستاده جرمنی و ترکیه، در مورد داخل شدن افغانستان در جنګ، همنوایی نه نمود ولی فعالیت های ضد هند برتانوی حکومت موقت هند را تحمل مینمود و هیچ ګاهی حتی در امور آنها مداخله ننمود. اعضای این حکومت از کابل به خارج سفرها مینمودند و پیام ها میفرستادند ولی عمال حکومت کابل از فعالیت های آنها جزیی ترین جلوګیری بعمل نمی آورد. پراتاپ درهمچو یک مورد مینویسد:” یک مفکوره دیګریکه پیدا شد، همانا تحریر نمودن یک مکتوب از طرف حکومت موقت هند به عنوان اعلیحضرت تزار پادشاه روسیه بود. مکتوب را بر صفحه خالص طلا نوشتم و محمدعلی و شمشیرسینګه ( که نام اصلی او داکتر متورا سینګه بود) با مکتوب من به ترکمنستان روسی رفتند. صدراعظم مولنا برکت الله و مولوی عبیدالله وزیر داخله حکومت هند تفصیل آنرا تهیه دیده بودند” Pratap. P 55

در این مکتوب مختصر، پراتاپ نګاشته بود که متأسف خواهد بود که دو همسایه هند ( افغانستان و روسیه) با هم بجنګند. او نګاشته بود که آرزو دارد این دو کشور با هم متحد شده و قدرت استبدادی جهانی انګلیند را پامال نماید و همه آن مردم را آزادی بخشند که برتانیه در زیر یوغ غلامی آورده اند. حکومت موقتی هند همچنان نماینده های خود را به ایران، ترکیه، چین و جاپان فرستادند تا با این کشورها روابط دیپلوماتیک را قایم بسازند. حکومت هند برتانوی شمشیر سینګه و عبدالقادر را در راه رفتن به چین ګرفتار نمودند. Sareen.P74

پراتاپ همچنین مینګارد” در خزان سال ۱۹۱۶ من به مزار شریف رفتم. مهمان نایب الحکومه آن ولایت سردار سلیمان خان بودم. با رضاییت او رفیق من ګوجر سینګه ( که نام اصلی او کالاسینګه بود) از سرحد ګذشت و در آنطرف سرحد با تورن جنرال اکو Akko و همسر انګلیسی او دیدن نموده بود. از آنطرف خبر مأیوس کننده ای آورد مبنی براینکه داخل شدن به خاک روسیه برایم بسیار خطرناک است Pratap,P 56 ”
مهیندرا پراتاپ، در بهار ۱۹۱۷، به همراهی ۱۴تن سوار فوج افغانستان سفری به پامیر مینماید؛ ولی به خاطر سردی هوا، به خان آباد بر میګردد. تا موسم تابستان همان سال مهمان نایب الحکومه خان آباد میباشد. در تابستان، به همکاری نایب الحکومه مذکور، از همانجا، یکی از همکاران خود، ګوجر سینګه را به پادشاه نیپال میفرستد.Ibid P 56

امیرحبیب الله خان نه تنها فعالیتهای حکومت موقتی هند را در کابل و اطراف افغانستان محدود نساخت بلکه به محصلینیکه از خاک هند به افغانستان میآمدند و بعضی از آنها میخواستند از طریق افغانستان به ترکیه رفته و در جهاد علیه برتانیه حصه بګیرند ممانعت نمی نمود و با آنها کمک لازم مالی می نمود. مولوی عبیدالله سندهی فعالیت های این محصلین را تنظیم می نمود.

باقی دارد

نور ښکاره کړئ
Back to top button