کیش شخصیت در تاریخ نګاري و تحلیل نګاري

عبدالباري جهاني

کیش شخصیت یا شخصیت پرستي Cult of Personality وقتی ظهور میکند که رهبر یک رژیم از مطبوعات و نشرات یک کشور به نفع خود تبلیغات کند و برای بلند بردن سطح محبوبیت خود تظاهرات را به راه بیندازد و در این راه از هر ګونه پروپاګند و دروغ پراکنی کار بګیرد. به این ترتیب، اشخاص و رهبران به شکل مقدس در می آید. از همه کارنامه ها و افعال آنها ستایش میشود و هیچ نوع انتقادی از هیچ عمل آنها تحمل نمیګردد. مثال های عمده آن، در قرن بیستم، هټلر، سټالین، ماووسه تونګ و … بودند.

در مقابل کیش شخصیت، Demonization یا دیوسازی قرار دارد که از بعضی اشخاصیکه در مقابل رهبران کیش شخصیت پرستي قرار میګیرند، دیو صفتانی ساخته میشوند که هیچ عمل و کردار آنها، ولو به خیر و صلاح اجتماع باشد، به نظر خوب دیده نمیشود. کیش شخصیت و دیوسازی یعضاً به تاریخ نګاری هم راه مییابد که بعضاً سبب انحراف و حتی ګمراهی شاګردان تاریخ بخصوص نسل جوان میګردد. در تاریخ نګاری امروز افغانستان مثال کیش شخصیت پرستی اعلیحضرت امان الله خان و مثال دیو سازی اعلیحضرت محمدنادرشاه میباشد. تاریخ نګارانی که پیرو کیش شخصیت امان الله خان هستند در باره او تقریبا هیچګونه انتقاد را پذیرا نیستند و بالمقابل، علت همه بدبختی های امروز را نادرشاه میدانند و مینویسند یا فکر میکنند که اګر نادر شاه به امان الله خان خیانت نه میورزید و تخت کابل را به او تسلیم مینمود امروز کشور ما به این بدبختی های پی در پی ګرفتار نمیآمد.

تاریخ، مطالعه ثبت وقایع زمانه های ګذشته است. چون برګشتاندن دقایق ګذشته از قدرت و توان بشری بیرون است به همین قسم نمیتوان وقایع تاریخ را از نو نګاشت. نه قصیده سرايي های ما به ارواح قهرمانان نفعی رسانده میتواند و نه هم هجونګاری ما باعث ضرر رساندن میشود. تاریخ اصلاً نه قصیده سرایی و نه هجو نګاری بوده بلکه انعکاس بیطرفانه واقعیت های ګذشته است؛ و در حقیقت همین انعکاس و ثبت نمودن بیطرفانه وقایع تاریخی است که رهنمود نسل های آینده و علاقه مند مطالعه تاریخ کشور میګردد.

در روزهای اخیر، مضمونی تحت عنوان« کشف الحال نادر به قلم اعلیحضرت امان الله خان» دست به دست میګردد که در حقیقت دفاعیه اعلیحضرت امان الله خان در مقابل اتهاماتی است که لویه جرګه نادرشاه و یا خود نادرشاه بر امان الله خان وارد نموده است. این مضمون ګویا از اُردو به دری ترجمه ګردیده است. بنده اذعان میکنم که به حیث شاګرد تاریخ افغانستان انصافاً در این دفاعیه چیزی جدیدی نیافتم و نیاموختم. نادرشاه، منحیث رقیب امان الله خان، باید برای توجیه نمودن قدرت ګرفتن خود، بر او اتهاماتی را وارد نموده باشد که حقیقت نداشته باشد؛ واین امر هیچ مایه تعجب شده نمیتواند. از عنوان این مضمون که کشف الحال نادر به قلم اعلیحضرت امان الله خان است هویداست که مترجم به هیچ وجه بین دو فرد یا دوشاه افغانستان بیطرفی را رعایت ننموده و یکی را نادر و دیګری را اعلیحضرت خطاب مینماید. به هر صورت، امان الله خان در صفحه ۲ مضمون مذکور از سطر ۱۸ به بعد مینویسند« و کلای ملت مرا بد نمی بینند و اګر چه از من بعضی کارها صادرشده است که خطا بودن آن را من امروز می دانم؛ ولی خیانت به ملک و ملت از من سرنزده است و ملت می دانند که من فدای آروزی ترقی و خدمت ایشان شده ام. با من ملت مخالفت نکرده است بلکه اوامر مرا صادقانه اطاعت نموده اند و به حکم حضرت الهی ایشان در اول مرا پادشاه ساختند و ده سال خدمت و مدد کرده….»

هیچ نویسنده داخلی و خارجی در وطن دوستي و صداقت امان الله خان شک نداشته است و باید قبول نمود که او به وطن و ترقی وطن خود عشق میورزید. او عاشق مردم خود بود و به وطن و مردم خود به مثابه یک پادشاه نه بلکه به مثابه یک پدر مهربان علاقه داشت. او نه تنها خیانت نورزیده بلکه فدای این وطن شد. او هفته شش روز از هشت صبح تا نیمه شب کار میکرد. ولی خطاهای که امان الله خان به صادرشدن آن اعتراف میورزد؛ در حقیقت اشتباهاتی بودند که باعث سقوط رژیم امانی ګردید و شورش های سال ۱۹۲۸ که نتیجتاً باعث سقوط او ګردید پیامدهای داشت که میتوان آنرا یکی از فصول بدبختي های پیاپی این کشور خواند. امان الله خان در دوره سلطنت ده ساله خود کارنامه های دارد و در زمینه قانون، معارف و اقتصاد ابتکار اصلاحاتی را بدست ګرفته اند که سرمشق حکومات آینده افغانستان ګردید. امان الله خان یکی از پادشاهان و رهبران افغانستان است که اسم او، در تاریخ افغانستان، به خط زرین حفظ خواهد شد. تصویب نمودن ۶۴ نظامنامه را در عرصه های سیاسي، قضایی، اجتماعی و فرهنګی کار ساده نیست. و در پهلوی آن اولین قانون اساسي کشور را تحت نام نظامنامه اساسی عالیه افغانستان به تصویب رساند. و در عرصه اقتصاد و معارف هم اصلاحاتی را پیش کشیدند که حکومت های بعد ازو، با وجود خصومت شدیدی که با امان الله خان می ورزیدند، تعقیب نمودند.

در عرصه زراعت، اولین ابتکار اصلاحات اراضی را به دست ګرفت. به دهاقین بی زمین کشور، زمین های دولتی قابل کشت را فی جریب ۱۰ افغانی توزیع نمود. به این صورت به هزارها دهاقین صاحب زمین شدند. عایدات مردم و سطح زندګی دهاقین بلند رفت و ضمناً عایدات دولت از درک مالیات بالا رفت. Poullada p 135

« تجارت با روسیه و ایران افزایش قابل ملاحظه نمود. افغانستان در سالهای ۱۹۲۰-۱۹۲۳ به مقدار معتنابه میوه خشک، میوه تازه، سبزیجات، رنګ ها، پوست، پشم، ابریشم و قالین صادر نمود. و به اساس معلومات یک منبع صادرات افغانستان در سال ۱۹۲۰ از ۵۰ میلیون فرانک در سال ۱۹۲۵ به یک بیلیون فرانک رسید. » همان کتاب ص ۱۳۸

اعلیحضرت امان الله خان، منحیث یک شخصیت ملی و وطن دوست، در همه ساحات اجتماعی، اصلاحات را روی دست ګرفت؛ و از بام تاشام در عملی نمودن آن ساعی بود. بالاخره چه واقع شد که با مفید بودن هغه اصلاحاتی که روی دست ګرفته بود و با شخصیت قوی و صادقیکه امان الله خان داشت اصلاحات او منجر به ناکامی و رژیم امانی محکوم به سقوط ګردید؟

جمهورمورخین خارجي و نویسنده های داخلي، معاصر امان الله خان، علل سقوط رژیم اماني را سوء اداره، اصلاحات قبل از وقت، نارضاییتی عمومي از حکومت و فساد اداري دامنه دار میدانند.مورخ و ژرونالیست وطن خواه محی الدین انیس، که از طرفداران جدی نهضت امانی بود، علت اغتشاش و سقوط رژیم امانی را نواقص داخلی و سوء اداره حکومت میداند و مینویسد« اسباب و عللی که در اطراف اغتشاش ګذشته شمرده میشود خیلی زیاداست. ولی اګر تعمق کنیم همه آنها از چند اساسی که ذیلاً بیان میشود خارج نخواهد بود:

افراط و عدم توافق جریانات حکومت با آرزوهای ملت، غلطهای فاحش مدهش تطبیق، سوء اداره و بی نظمی هیأت ضبط وربط، پیدا شدن احزاب و دسته جات و مخالفت کردن آنها با حکومت. اګر چه عقاید و نظریات مختلف دیګر هم موجود است، از قبیل دست غیر در تهیهء اغتشاش و نظریه طبیعی بودن اغتشاش و غیر آن. ولی چیزی را که ما در اینجا هر یک از آن علل را به اندازه ای که این صفحات کم ګنجاش میکند ذکر میکنیم:

افراط حکومت و عدم توافق پروګرام آن با احتیاجات ملت:

ګفتیم این اساسی ترین نکته در علت بحران ګذشته بود؛ و قویترین دلیلی که اهمیت آنرا نسبت بدیګر علل نشان میدهد صورت وقوع جریان اغتشاش است. یعنی دیدیم به مجردیکه شورش در یکی از سمتها واقع شد، عموم مردم سمتهای دیګر، موءید آن شورش شدند؛ یا اینکه اقلاً در تایید حکومت هیچ اظهار طرفداری نکردند. البته این بزرګترین دلیل است که بودن نفرت را در عمومی ملت نسبت به اجرآت زمامدار آنوقت نشان میدهد. و برای اینکه صورت پیدا شدن این نفرت را بهتر دریافته بتوانیم بهتر است نظری به اوضاع و حالات سابقه ممکلت بیاندازیم.» انیس، بحران و نجات ص ص ۵-۶

«… مثلاً وقتیکه به پولیسها امر داده شده بود که هر که را در سرکها و معابر بی شاپو یا دریشی ببینند، از او جریمه بستانند؛ یا تبدیل رخصتی جمعه به پنجشنبه، و غیر آن.

همچنین در قضیه رفع حجاب نسوان که از حدود معینه ای ګذشته و احیاناً خود زمامدار در سرکها به تحقیر محجوبه ها میپرداخت. و یا اینکه در سرکها اعلان ګذاشته میشد که ازاینجا زنهایی که چادری چنداولی داشته باشند نګذرند و پولیس ها را امر میشد که این اعلان را رعایت کنند» همان کتاب ص ۹

« والحاصل، اګر یک نظر سطحی بر جریانات دوره ده ساله زمامداری امان الله خان اندازیم، خواهیم دید که با روح ملت هیچ توافق و همراهی نکرد. نمونه آخرین این عدم توافق و جدایی را در حوادث جرګه ۱۳۰۷ بهتر دریافته میتوانیم؛ چه حوادث جرګه مذکور نشانه این دوری و جدایی بود. مثلاً در حالیکه ضروریات اقتصادی این جامعه فراوان بوده و علی وجه العموم، احتیاجات عمومي معلوم و بیشمار است و باید در جرګه این همه مطالب مذاکره شده و چاره علاج اندیشیده میشد دیدیم که چندین مجلسی که با وکلای ملت منعقد ساخت همه مذاکرات راجع به حجاب نسوان بود. در آنحالیکه ملت از سوء اداره ګی حکام به ناله و فریاد آمده و وکلاء میخواستند شکایات خودرا از این جهت بیان نمایند خود زمامدار علناً مدافع برآمده و ازآن کار ها حمایت مینمود. یا در آن حالیکه حکومت به همدستی همه طبقات محتاج بود، بالعکس در همان جرګه موضوع تفرقه و تحقیر طبقات مخصوصاً فرقه علماء و روحانیون اساس ګرفته شد.

بالطبع ملت بعد ازاینکه اندازهء دور بودن حکومت را از مطالب و احتیاجات خودش درک نمود و باز وقتیکه دوام آن جریانات را حس نمود در شورش کردن خود حق برطرف بودند.» همان کتاب ص ص ۱۱-۱۲

« ولی بدبختانه میدیدیم که میخورد و کسی نمیپرسید. و میبرد ولی کسی نمی پرسید. بالاخره غرق کرد ولی کسی نپرسید.» همان کتاب ص ۱۵

« … بزرګترین عامل در فساد اداره و ضبط وربط عمومی، که اساس اولین مملکت است، همین ګرفتار شدن عده ای ازمامورین به غم نفس خود بود. زیرا دیګر نقصانات اداری هر چند ضررشان زیاد باشد، اما باز هم اګر بی غرضی و پاک نفسی در بین میبود آنقدر ضرر کرده نمیتوانست. ولی مسله غرضداری و رشوت خوری هیچ چیز تلافی آنرا کرده نمیتواند.از اینرو در ضبط و ربط و اداره عمومی این رویهء پست و دنی اثر خیلی سوء بخشید…» همان کتاب ص ۱۸

« با اینکه میدیدیم یک پروګرام منتها معکوس یا غیر قابل تطبیق میبود و شاید عالم ها را به فغان میآورد و صدای این فغان به هر جا میرسید. اما در حدود دیوار های دربار که رسید فوراً دستهای مخفیانه پیش شده و ګوشهای لازم را میپوشانید. چنانچه دیدیم که شورش بعد ازاینکه در مشرقی مشتعل ګردید، بعد ازآن مراجع رسمی خبر شد. همچنین بچه سقو به دروازه های کابل رسید بعد ازان ترتیبات جلوګیری حمله وی شد. طبعاً عامل اعظم درین بی اطلاعیها همین تاءثیر حلقه های داخلی دربار بود. شاید شورش که دوام کرد و یانتیجه معکوس برای انهدام سلطنت که داد هم نتیجه همان تاءثیر حلقه های داخلی دربار بود که نباید زمامدار راساً از حوادث کماهو حقه مطلع شود.» همان کتاب ص ۲۳

«… از تاءثیرات غیر عادی که در این هردو سرحد پیدا شده بود، اینرا نشان میدهد که یحتمل دست غیر در اغتشاش دراز شده باشد. اما با این حدی که بعضیها تصور کرده اند که اصلاً اغتشاش تمهید شده و ساخت دست غیر باشد، این قابل تاءیید قطعی نخواهد بود و مسله قابل شک است. چه تا زمانی که اقلاً در ملت اسباب اغتشاش مهیا نشود، طبعاً نه دست غیر بل دستهای غیر هم اثر کرده نمیتواند. » همان کتاب ص ۲۶

«… مهمترین همه مسلهء باختن اعتبار بود. مثلاً در ابتداء برای عسکر بیست روپیه معاش وعده داده شد. حالانکه دوازده روپیه هم برای آنها نمیرسید. وعده عفو باقیات در اول سلطنت اعلان شد. حالانکه در ابتدای همان مرحله، باقی دهان بزیر کشاکش محصلها داده شد، با اینکه اعلان شده بود مملکت قانونی است. درحالیکه از طرف خود زمامدار و یا اراکین، فرامین قانون شکن صدور و اجراء می یافت، بلکه مسلهء وعده خلافی به حدی رسیده بود که حتی فیصله جرګه های عمومی که با وکلای ملت فیصله می یافت وعده خلافی واقع میشد و بد ترین اثری که ازین رویه پیدا میشد مسله بی اعتباریست. » همان کتاب ص ۸

مرحوم عبدالحی حبیبي مینویسند: « خوب به یاد دارم که در بهار سال ۱۳۰۶ هجری شمسی روزی در خانه عبدالرحمن لودین در کوچه لودینان شهر قندهار ګفتګوی رفیقانه و دوستانه بین او و تاج محمد بلوچ درګرفت؛ که هم رفقای حزب در مشروطیت دوم بودند و هم با یکدیګر خویشاوندی داشتند( خواهر لودین در حباله نکاح پسر بلوچ بود)

لودین با لهجه خاص ظریفانه به رفیق خود میګفت: « این شما هستید که پادشاه جوان و نیکخواه را که، با پدر خود بسیار فرق دارد، ګمراه ساختید و از خودسری های او جلوګیری نمیکنید! آخر ما برای مشروطیت و بنام مشروطیت قربانیها دادیم و در نتیجه یک دیکتاتور مطلق را آفریدیم. شما اینک حکمران شدید! و آن دیګری که فراشباشی بود وزیر و سفیر شد و یک سرجماعه وزیر خارجه و وزیر حربیه ګردید. آیا مساعی و قربانیهای ما برای این کرسیها بود؟ آخر مشروطه کجاست؟ یکنفر جوان نا آګاه را اوردید! او اګرچه نیت نیک دارد و به وطن خود مخلص و علاقه مند است باز هم انسان جایز الخطا است. مشروطیت اینست که او صدراعظم مسوول را به مردم معرفی کند و مجلس منتخبی از نمایندګان مردم بسازد و خودش غیر مسوول باشد، تا مردم صدراعظم مسوول و کابینه اش را جوابده تمام شکایات خود بشناسد…»

لودین می افزود: « من با این رژیم که به سبب اعمال ناجایز یکدسته مغرض نادان محکوم بفناست مدتی است به سبب تعهداتی که در حزب داشتم همکاری کردم و این مطلب را بګوش شاه و درباریانش رسانیدم. چون نشنیدند، کابل را هم ترک ګفتم و اینک در خانه پدری در یک کوچه ګمنام قندهار نشسته ام. ولی شما که امروز با شاه ور درباریانش رابطه دارید از طرف من باو بګویید که:

اګر این مکتب است و این ملا

کار طفلان خراب میبینم

عنقریب این رژیم از پا می افتد و واژګون می شود وآن ګهی نه تو مانی ، نه او، نی فحر رازی. حبیبی، جنبش مشروطیت ص ص ۱۶۷-۱۶۸

حبیبی می افزاید که بدین نهج امان الله خان تجرید شد. عناصر فهمیده دانشمند و پیشوایان فکری مشروطیت دوم از کنارش دور ساخته شدند… اول خودرا غیر مسوول قرارداد و بعد ازان صدراعظمی منتصب نکرد و تمام امور اجراییه مملکت را بوسیله وزراء منتصبه خود بکف ګرفت و اګر کسی بر وزیرمذکور اعتراضی کردی شخصاً در صدد دفاع برآمدی و شاه غیر مسوول خودش را مسوول و جوابده اعمال دیګری قرار دادی! مثلاً در لویه جرګه پغمان ۱۳۰۳ ش هنګاکمیکه از سوء عمل و بیداد مامورین او در سمت پکتیا آتش اغتشاش و شورش شعله ور بود و مولوی عبدالواسع یکی از رجال مشروطیت اول از عدم فعالیت و عدم دقت وزیر داخله و وزیر معارف وقت سردار فیض محمدخان زکریا ذکری بمیان آورد. پیش ازانکه وزیران بپاسخ آن اعتراض و تزکیه خود بپردازند شاه غیر مسوول به معترض مذکور، که از بی کفایتی وزیری در امور رسمیه سخن رانده بود، جوابی داد که داعیه شخصی را علت اینګونه انتقاد دانست. در حالیکه این شکوه ها عمومی و ناشی از فساد اداری بوده است. حبیبی، همان کتاب ص ص ۱۶۵-۱۶۶

مهمترین علت سقوط رژیم امان الله خان، که آنرا علت العلل ګفته میتوانیم، ضعف قوه عسکري و بی توجهی امان الله خان به قوت فوج منظم بود. امان الله خان شاید فکر میکرد که برای عملی نمودن اصلاحات، که متملقین دربار شاید از مرغوبیت آنها راپور ها میداد، به فوج ضرورت ندارد زیرا او فکر میکرد یا به او تلقین میشد که مردم همه و همه طرفدار اصلاحات جدید هستند. قوه عسکري کابل، در مراحل حساس و آخرین اغتشاش حبیب الله کلکانی به اندازه ای ضعیف و ناتوان ګشته بود که روی آن هیچ حساب نمیتوانست کرد. در یک مرحله ایکه حبیب الله کلکاني میخواست وارد کابل شود و از دو طرف، شهر آرا و کوه اسمایی، حمله نماید ۱۸ تن از شاګردان عسکري با آنها مقابله را آغاز نمودند. بالاخره وکیل امان الله خان، محمدولي خان با چند تن از قطعه محافظ ارګ و خود وزیر حربیه عبدالعزیز خان با مامورین وزارت دفاع، که جمله ۸۰ تن میشدند، به مقابله پرداختند و دشمن را به عقب نشینی مجبور ساخت. انیس، بحران و نجات ص ۵۸

اګر این عبارات را در کتاب کدام مورخ خارجی مطالعه مینمودیم حتماً پروپاګند میپنداشتیم ولی متأسفانه که اینرا در کتاب یک ژورنالیست وطن پرست و طرفدار رژیم اماني، که همه باقی عمر خودرا در زندان نادري به سر برد، میخوانیم.

فوج به اندازه ضعیف ګشته بود که امان الله خان مجبور ګردید به اهالی و اطراف شهر کابل تفنګ و مهمات توزیع نماید و آنهارا تشویق به مقاومت در مقابل باغیها نمایند. مادر امان الله خان، علیا حضرت بی حجابانه مابین مردمی که از ارګ اسلحه و مهمات تسلیم میشدند میګشت؛ آنها را فرزندان خود خطاب نموده و به دفاع از پادشاهی پسر خود تشویق میکردند. دراین جمله غوث الدین احمد زی سه صد میل تفنګ را بدست آورده و در پکتیا بر ضد حکومت استعمال نمود. البته مردم از کردار نا هنجار مامورین دولت آزرده خاطر بودند و از آنها نفرت داشتند. ازینرو تفنګ و مهمات دولت به غارت رفت و از آنها، برخلاف انتظار امان الله خان، هیچ کاری ګرفته نشد. کاتب، تذکرالانقلاب ص ۵۹

زنده یاد میر غلام محمدغبار علت اغتشاش افغانستان را سوء اداره دولت میداند و مینویسد که مامورین بی کفایت هر امر حیاتی و مقدسی را به رشوت خواری ملوث میکردند و هر ریفورمی را به شکل منفور و مستکره در نزد ملت تمثیل مینمودند و درنتیجه شاه و دولت از حمایه مردم محروم ګردیدند. غبار، افغانستان در مسیر تاریخ ص ۷۹۰

مرحوم پوهاند حبیبي مینویسند: « … هیچ ریفورم و اصلاح و اقدام ترقی خواهانه و خیر اندیشانه پیش نرفته است، الاّ اینکه از حمایت جم غفیر قشرهای مختلف مردم و ملت برخوردار باشد. در حالیکه رژیم اماني با محبوبیت نخستین خود و پیروزیهای که در اقدامات پیشرفت نصیبش بود، در بطن خود فساد می یافت و کارمندان آن رژیم ( جز اشخاص محدود) وسایل ناکامی و پوسیدګي آنرا بدست خود فراهم اورده بودند و بقول سعدي:

بوریاباف اګرچه بافنده است

نبرندش بکارګاه حریر

اکثر رجال این دوره که بعد از مشروطیت دوم بمیان آمدند، بوریابافانی بودند که بکارګاه حریر وارد ساخته شده بودند، و بنای این عمل هم بر رشته تعارفات شخصی و خاندانی و قبیلوی بود که با عهد امیر حبیب الله خان و اعتبار محمدزایی بودن در آن عصر فرقی نداشت… » حبیبی، جنبش مشروطیت ص ص ۱۶۲-۱۶۳

فساد اداری مانند خوره ایست که، ګاهی آهسته و ګاهی به سرعت تمام، مغز و استخوان یک دولت را میخورد. دولت را از مردم، که قوی ترین پایګاه قدرت است، بیګانه ساخته و در نتیجه کوچکترین ضربه از بین میبرد. فساد اداري در حقیقت پدیده ای است که با به وجود آمدن حکومت به میان آمده است؛ و تقریبا هیچ حکومتی نیست که از این پدیده بهره ای نداشته باشد. ولی وقتی فساد اداری و رشوه ستانی به اندازه زیاد شود که به مشکل اجتماعی تبدیل ګردد و باعث نارضاییتی عمومی شود در این صورت مهلت زندګی یک حکومت کوتاه و کوتاه تر شده میرود. سردار اقبال علی شاه، نویسنده معاصر امان الله خان، اګر چه تبعه انګلیس بود ولی ارزیابی که از زمان امان الله خان نموده با همه نویسنده های معاصر داخلی امان الله خان همخوان است. « مسله سوء اداره در این مورد قابل توجه است و این مسله را میتوان به یک فارموله خلاصه نمود. شاه شیفته اصلاحات فوق العاده عصری بود. مردم، در حالیکه، با اصلاحات شاه به طور عموم موافق بودند مګر ازان قسمت اصلاحات او که با عقاید مذهبی و عنعنات ملی آنها برمیخورد نفرت داشتند. شاه تا یک اندازه ای ازین مسله آګاه بود و وقتیکه اطلاع می یافت آنرا به هیچ میګرفت؛ و فیصله نموده بود که تا آخر بر تصمیم خود باقی بماند و به مبارزه خود ادامه دهد. وزرای نااهلی که محیط دربار را ګرفته بودند و هر آن میشد به عوض آنها آدم های لایق و صادق را مقرر نمود ازموقف و عقیده شاه استفاده نموده و همیشه در نزد او به بدنام ساختن آنهایی میپرداختند که میتوانستند کارها را به خوبی انجام دهند. این وزراء دست بهم داده و رشوت خوری و خیانت را رواج دادند. آدم های را مقرر می نمودند که از همین قماش میبودند. بدین صورت همه مقرریها در مقابل اخذ رشوه ها صورت میګرفت. همه ازاین حقیقت مطلع بودند که والی یک ولایت چند فیصد از عایدات سالانه خودرا به این و یا آن وزیر میفرستد. اګر کدام والی در فرستادن فیصدی خود عطالت میورزید در ظرف یک هفته در عوض او کسی دیګر مقرر میشد. این یک حقیقت آشکار و قید اسناد است که بعضی از مامورین حکومت در دوره ماموریت خود از هژده تا بیست لک افغانی را، که معادل بیست تا سي هزار پوند میشود، بدست میآوردند. در زمینه قضیه والی هرات، یک مثال برجسته شده میتواند.

این سستم رشوه ستانی روز به روز زیادتر میشد تا که از وزیر ګرفته تا پیاده های دفتر همه به رشوه ګیری عادت ګرفته بود…» Iqbal ALi Shah, The Tragedy of Amanullah p 180

همانطوریکه سردار اقبال علی شاه مینویسد، رشوه ستاني و فساد اداری تمام ساحات رژیم امانی را در برګرفته بود. سنزل نوید می نویسد: دلیل عمده انزجار عمومی به مقابل سستم مالیاتی جدید، فساد رایج در بین مامورین موظف جمع آوری مالیات بود. ارزیابی عواید زمین قدرت بی سابقه ای که شامل استنطاق و ارعاب بود، به مامورین مذکور اعطا نموده بود. طریقه جدید اخذ مالیات سسټم قریه داری را، که بر اساس آن قریه دار مامور جمع آوری مالیات قریه بود، خاتمه داد. در عوض مامورین موظف با معاشات دولتی از طرف دولت به کار ګماشته شدند. جالب آنست که هر چند این تغییرات به مقصد از بین بردن رشوت و اختلاس به میان آمده بودند، دستګاه جدید جمع آوری مالیات با آنهمه کارمندان و مامورین فرصت های مناسب تری را برای رشوت خواري مساعد می ساخت. نوید، واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی در افغانستان ص ۱۰۳

امان الله خان، به نسبت علاقه مفرطی که با اصلاحات و حاکمیت قانون داشت، شخصاً از بعض امور دیدن و تفیش مینمود. هر آن ماموری را، از عالی رتبه تا پایین رتبه، که لایق وظیفه نمیبود و یا غفلت می ورزید و یا رشوت میګرفت خودشان سزا میداد. در سفر۳۵ روزه ایکه در سال ۱۹۲۵ به قندهارنمود از معارف ګرفته، تا قضاء، مستوفیت، ګمرک و امنیت همه را معاینه دقیق نمود. ولی افسوس که امیر در قایم نمودن عدالت و ریشه کن نمودن فساد یکه و تنها بود. برای اصلاح نمودن کشوری مانند افغانستان، که سالهای متمادی، مزه تلخ بی امنیتی، بی عدالتی و خانه جنګی را چشیده بود، یک شخص نه بلکه یک دستګاه کامل لازم بود. امیر امان الله خان در سفر مزبور حتی حاضری های مکاتب را هم تفتیش نموده بود و از مامورین حکومت و کوتوالی خواسته بود تا غیرحاضران دایمی را، که تعداد شان به ۱۸۹ نفر میرسید به هرګونه ایکه میشود به مکتب حاضر نمایند. امان الله خان، حاکمیت قانون در افغانستان ص ۴۴

از یک بیانیه امان الله خان، که در حین سفر به قندهار ایراد نموده، معلوم میګردد که از حاکم ګرفته، تا قاضی، ملا و کاتب همه در رشوه ستانی و آزار دادن مردم حصه ګرفته اند. همان کتاب ص ۸۴

امان الله خان، منحیث یک پادشاه جوان و فعال، در قایم نمودن امنیت شهر قندهار شخصاً حصه ګرفت و از اجرآت خود بسیار راضی بود. ولی یقیناً که این رضاییت او شاید چندان دوام نه نموده باشد. « قندهار به درجه بد امن و خراب شده بود که اګرمن به مجازات دادن اشرار آن نمی کوشیدم اصلاح آن ممکن نبود. چنانچه تا یک و نیم هفته اول که من سر بازخواست را نګرفته بودم و خیال میکردم که شاید همین آمدن من در قندهار یک اثری بر اشرار انداخته آنها از شرارت خود دست بګیرند. اما دیدم که فایده ای نکرد. آخر شروع کردم به مجازات و کشتن اهل فساد، مانند قصابها چند روزی متمادیاً قصابی کردم و به دل خود میګفتم که من در قندهار برای کارنی، بلکه برای قصابی آمده ام. تا اینکه در چند روز یکدفعه تمام قندهار از دست اشرار آرام شد و برای نام یک نفر دزد و یک واقعه خورد دزدی و غیره پیدا نمی شد.

مستوفی صاحب و کسانیکه به قندهار رفته اند میدانند که در آنجا مانند یحیی خان ملعون که کشته شد هر خان و آدم معتبر دزد و اشرار و مردم فساد پیشه را برای عزت و افتخار خود نګه میداشت تا مردم بګوید که فلان خان دزدهای خوبی دار و با هرکس که مناسباتش خراب شود آنشخص تباه وخراب میګردد.

وقتیکه من سر باز خواست و مجازات را بالای خان های خاین ګزاردم و چند نفرشان را بیدریغ کشتم و چند نفر شان را محبوس و برای دیګران شان این چنین یک قانون وضع کردم که خوانین از جرم وخیانتی که نفری و متعلقین اوشان بکند مسوول اند و در مرتبه اول یا جرم یا حبس و به مرتبه دوم حتماً حبس و از آنها بازخواست میشود یک پریشانی و سرګردانی برای خوانین آنجا پیدا شده بود که من به وسیله اطلاعات خفیه از آن اګاه شدم. چون به بازار می برآمدند مردم را از دور و بر خویش ممانعت میکرد و کسی را به خود ها نمی ګذاشتند…» همان کتاب ص ص ۲۲۴-۲۲۵

بدین ګونه می بینیم که بې امنیتی و بې قانوني به حدی رسیده است که شاه مجبور به کشتن دزدها و خوانین میګردد و همچنان چندین مامور عالي رتبه، متوسط و پايین رتبه را یا حبس، یا جریمه یا برطرف مینماید و معلوم میګردد که اوضاع سایر شهرهای افغانستان هم خوبتر ازین نبوده. و از کتب معاصر امان الله خان پیداست که فساد چنان ریشه دوانیده بود که تنها یک شاه از عهده آن برآمده نمیتوانست. شاه در رأس امور خود به صدها مامور لایق و صادق ضرورت داشت که متأسفانه مقام های آنها را مامورین خاین، متملق و نالایق اشغال نموده بودند که بالاخره باعث سقوط رژیم امانی ګردید. این نقیصه ای بود که تا آخر دوره ده ساله امان الله خان اصلاح نه ګردید. مقامات بلند پایه متملق تا آخر اورا در تاریکی نګهداشت و او تا آخر به عدم مرغوبیت اصلاحات خود متوجه نشد.

شورش خوست:

در ماه مارچ ۱۹۲۴ در خوست شورش قبایل، که ظاهراً بر ضد نظام نامه های جدید امان الله خان، بخصوص مسایل مربوط به اناث بود، آغاز شد. این شورش تا جنوری سال ۱۹۲۵ ادامه یافت. حکومت در اوایل، مانند سایر مشکلات اجتماعی، به آن وقعی نګذاشت ولی وقتی دامنه اغتشاش وسیع شد حکومت متوجه خطر ګردید. ګرچه مرحوم غبار این شورش را نتیجه مداخله مستقیم انګلیس ها میداند. غبار، افغانستان در میسر تاریخ ص ۸۰۶

دلیلی که مرحوم غبار در زمینه ارایه میدارد وجود عبدالکریم، پسر شاه مخلوع افغانستان محمدیعقوب خان بود که در جریان شورش خوست به شورشیان پیوست و خودرا پادشاه افغانستان اعلان نموده بود. مرحوم غبار، در کتاب تاریخ خود، اورا عمداً عبدالکریم هندوستانی خطاب مینماید و ګویا ازین طریق مداخله مستقیم انګلیس ها را میخواهد به اثبات برساند. سنزل نوید به استناد آرشیف های انګلیس این ادعا را بی اساس خوانده و مینویسد:« اما جای تعجب این است که انګلیسها خود نمیدانستند که کمکهای نظامی و پولی برای عبدالکریم از کجا میرسد. بصورت عموم چنین ګمان میرفت که بلشویکها برای شورشیان افغانستان از راه هند کمک مالی تهیه میکنند. نماینده دفتر اطلاعاتی ایالت شمال غربی هند بریتانوی در خاطرات هفتګی اش در این مورد چنین نوشت:

« دفتر اطلاعاتی دیګر هم کوشیده اند تا مدرکی برای ثبوت این نظریه بیابد، ولی تاجاییکه من میدانم تاکنون هیچګونه سندی در این زمینه بدست نیامده و اګر چنین هم باشد منصفانه میتوان ګفت که بلشویکها قادر نبوده اند بصورت منظم عبدالګریم را کمک مالی نمایند. شکی نیست که این داعی تاج و تخت همراه با مبلغ زیاد پولی به خوست رسیده ولی ګمان نمیرود که بلشویکها قبل از فرار وی از هند برایش کمک مالی نموده باشند؛ زیرا اګر چنین بود بدون شک میتوانستند این کمک را با شرایط سهل تری به خوست نیز ادامه دهند»

به همین ترتیب حکومت افغانستان هم از اینکه نتوانسته بود مدرکی برای ثبوت مداخلهء انګلیسها پیدا کند، ماءیوس بود. محمود طرزی در باز ګشت سفرش از فرانسه به یکی از مامورین ارشد انګلیس در پشاور به این موضوع اشاره نموده ګفته بود که دولت افغانستان با وجود تلاشهای مفرط مدرکی، که حمایت انګلیسها را از فعالیت های عبدالکریم ثابت کند، بدست نیاورده است. شیراحمد خان، که در غیاب محمودطرزی وزیر وظایف وزارت خارجه را اجرامینمود، هم عین نظر را تکرار نمود و در ملاقاتی که با مکوناچی( که آنوقت در غیاب همفریس شارژدافیر سفارت انګلیس در کابل بود) اعتراف کرد که حکومت افغانستان برای ثبوت شمولیت انګلستان در اغتشاش افغانستان هیچ مدرکی در دست ندارد. شیر احمد خان همچنان رساله ای را، که به زبان پشتو توسط کمشنر عالی ایالت سرحد شمال غربی هند صدور یافته بود و درآن برای دستګیری عبدالکریم جایزه تعیین شده بود، به مکوناچی نشان داد. شیراحمد خان بعد ها به مکوناچی اظهار داشت که دستیابی به این سند، که حاکی از حسن نیت انګلیسها میباشد، به پیمانه زیادی بالای شاه اثر نموده است. وی درضمن اعتراف کرد که حکومت افغانستان موضوع پروپاګند ضد انګلیس را برای بدست آوردن فتوای جهاد علماء بر علیه عبدالکریم و ملا عبدالله بکار برده است و توضیح داد که انهدام قوای عبدالکریم در این مرحلهء بحرانی از هر مسلهء دیګر برای رژیم اهمیت دارد و بهترین چانس موفقیت برای رسیدن به این هدف معرفی نمودن عبدالکرم بصفت الهء دست کافران بوسیلهء تبلیغ میباشد. شیر احمد خان به مکوناچی اطمینان داد که حکومت افغانستان بعد از فرونشاندن غایلهء خوست به زودی اعلان خواهد کرد که در اثر تحقیقات بیشتر ثابت شده که انګلستان در اغتشاش افغانستان هیچګونه شمولیتی نداشته است. سنزل نوید،واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی در افغانستان. ص ص ۱۴۷-۱۴۸

ولی قدر مسلم اینست که طبق ګفته نادر خان افغانستان آماده اصلاحات و رفورم های امان الله خان نبود و باید دراین راه به آهستګی قدم برداشته میشد تا مردم محافظه کار و عنعوی افغانستان به تدریج آنرا هضم میکرد. بطور مثال: تعدد ازواج را زیر سوال قرار ګرفته بود. تنها به کسانی اجازه زوجه دوم و یا سوم داده میشد که باید دو شاهد مسلمان صادق تصدیق مینمودند که شخص مزبور بین زوجه های خود عدالت را قایم نموده میتواند. و اګر کسی، بدون عرضه نمودن شاهدان و تصدیق محکمه، به ازدواج دوم و یاسوم مبادرت می ورزید دوسال حبس و دوهزار افغانی جریمه میشد. بقرار قانون ۱۹۲۳ همه ازدواجها باید در محکمه وثیقه و راجستر میشد. در همین قانون با دختری که به سن بلوغ نرسیده بود ازدواج منع قرارداده شده بود. ماده ۱۵ همین نظامنامه قیمت مهریه عروس را ۳۰ افغانی تعین نموده بود و زیاده ستانی جرم شمرده میشد. نوید، واکنش های مذهبی ص ص ۱۱۸-۱۱۹

علمای خوست و اطراف پکتیا و دیګر شهرها و قصبات نزدیک، به رهبری ملا عبدالله( ملای لنګ) و ملا عبدالرشید ( رفیق لنګ) منع تعدد ازدواج و نکاح نمودن دختران صغیر را مغایر نصوص اسلامی دانسته و بر ضد نظامنامه ها شورش را آغاز نمودند. این شورش تقریباً ۹ ماه ادامه پیدا کرد. در جریان این شورش یک دفعه غزنی به محاصره کشیده شد و شورشی ها از راه لوګر تا نزدیکی کابل رسیدند. شورش بالاخره با دادن تلفات بسیار سنګین جاني و مالي در ماه جنوري سال ۱۹۲۵ خاتمه یافت. به اساس معلومات فیض محمدکاتب از آغاز تا خاتمه این شورش تقریباً ۱۴۰۰۰ هزار نفر تلف شدند و دولت ۳۰ میلیون افغانی خساره مالی دید. کاتب تذکرالانقلاب ص ۵۱

مورخین افغانستان، خاصتاً مرحوم غبار، به این عقیده هستند که انګلیس ها در شورش خوست مداخله مستقیم نمودند. دلیل این مورخین اشتراک عبدالکریم، فرزند امیر مخلوع محمدیعقوب خان بود، که از هند ګریخته و خودرا به شورشی ها رسانده بود. البته انګلیس ها اورا ګرفتار نموده و از سرحدات افغانستان دور نموده بود. به هر صورت بعد از خاموش شدن شورش خوست، امان الله خان در ۲۵ می سال ۱۹۲۵ ۶۰ نفر شورشي را به اتهام اخلال امنیت و همدستی با دشمنان خارجی اعدام نمودند. در جمله اعدام شده ګان سه پسر و داماد ملا عبدالله و خود ملا عبدالرشید شامل بودند. نوید، واکنش های مذهبی. ص ص ۱۵۰-۱۵۱

امان الله خان در خلال این شورش، در ماه اکتوبر، لویه جرګه را دایر نمود. در لویه جرګه مسله خدمت عسکری به سسټم هشت نفري مطرح شد. هر چند مردم با آن مخالفت شدید نمودند ولی امان الله خان به همان اندازه بر این سسټم تاءکید مینمود و بالاخره این سسټم به تصویب رسید. امان الله خان مجبور شد که در مسله تعلیم و تربیه نسوان به خواسته های لویه جرګه، که اکثریت مطلق آن بر ضد تعلیم طبقه نسوان بودند، تسلیم شود. امان الله خان موافقه نمود که دختران از سن دوازده به بالا به مکتب نروند. البته مخالفت اعضای لویه جرګه به اندازه ای برضد تعلیم نسوان بود و امان الله خان ازین ناحیه به اندازه تشویش نشان داد که اکثر مردم تصور نمودند که مکاتب دختران هرګز دوباره آغاز نخواهند شد.

امان الله خان، به اثر خواسته های اکثریت اعضای لویه جرګه، مواد بس مهم نظامنامه ها را فسخ اعلان نمود.

ـــ از دواج با دختران صغیر جایز است.

ـــ دختران باید در پیش محرم های خود درس بخوانند.

ـــ اعدام دزد، بعد از ارتکاب مکرر، غیر قانونی است.

ــــ سزای حبس ابد، در صورت پشیمانی نمودن مرتکب جرم، باید تخفیف داده شود.

ــــ آموختن لسان های غیر اسلامی در صورتی جایز است که بر ذهنیت شاګرد اثر سوء نکند و در صورتی جایز است که شاګرد دروس مذهبی خودرا تکمیل نموده باشد.

ــــ ازدواج دوم ، سوم یا چهارم باید مشروط به موافقه عروس اول و شرایط دیګر نباشد. اګر یک شوهر با خانم های خود برخورد عادلانه نمی نمود باید فوراً محاکمه شود.

ــــ در موارد اساسات دینی آزادی نیست. بلکه کلمه آزادی که در نظامنامه ذکری ازان به عمل آمده مطلب آن حقوق شخصیست نه آنکه به مذهب و سیاست تعلق داشته باشد. Stewart, Fire in Afghanistan PP 263-264

امان الله خان باید از شورش خوست درس عبرت میګرفت. حد اقل باید متوجه میشد که از اثر شورش های قبایلی و فتنه های مُلاها مجبور به فسخ نمودن مواد مهم نظامنامه های خود شد. امان الله خان باید متوجه میشد که اذهان قبایل هر آن آماده پذیرفتن تبلیغات سوء ملاها میباشند و مُلا ها هر آن میتوانند تا فتوای کفر کسی را صادر نموده و مردم را برضد آن به شورش وادارند. امان الله خان باید متوجه میشد که برای عملی نمودن ریفورم های مترقی به افواج منظمی ضرورت دارد که هر وقت مقاومت های قبایلی را سرکوب کرده بتواند. او باید از پدر کلان خود عبدالرحمن خان، که خودرا به افتخار نواسه او میخواند، اهمیت قوت حکومت مرکزي و لشکر عصری و تربیت شده را میآموخت.

مرحوم غبار مینویسد: « این اغتشاش قومی که بایستی تازیانه انتباهی در پهلوی دولت شمرده شده، مفاسد اداره را اصلاح مینمود و برای آینده محرک یک تنظیم جدی در امور دولت میګردید، برعکس در طرز شخصی و مطلق العنان شاه موثر نیفتاد و همان آش و کاسه قدیم باقیماند. شاه در امور نظامی هیچ توجه مثبت نکرد و اردوی افغانستان را باشخاص ملکی که هیچ سررشته از امور نظامی نداشتند بسپرد و وزرای حربیه او که منزلت قوماندان عمومی قوای مسلح کشور را داشته وریاست ارکانحرب عمومی را هم تحت اوامر خود نګه میداشت، اشخاص عادی و عجمی در امور نظامی بودند. بعلاوه افسران کار دیده و امتحان شده را به تدریج از رأس امور حربی دور مینمود….

بودجه اردو محدود و تعداد قشون بمناصفه تقلیل ګردید. و رشوت خواری در اردو بشکل یک امر طبیعی درآمد. پس در کشوریکه طبقه فیودال و اشراف و روحانی مخالف دولت بودند و مامورین دولت با رشوتخواری توده های خود مردم را رنجانده میرفتند و هم فعالیت زیرزمینی استعمار برای تخریب کشور دوام داشت تضعیف اردو که آخرین وسیله تطبیق ریفورم های دولت بود بجز از جنون معنی دیګر نمیداد. همین روش سیاست شاه بود که زمینه آخرین انفلاق کشور و انهدام دولت جوان افغانستان را آماده کرد و سه سال بعد مملکت واژکونه ګردید» غبار، افغانستان در مسیر تاریخ ص ۸۱۱

اعلیحضرت امان الله خان آدم پرکار، لایق، وطندوست و صادق بود؛ ولی مانند اکثر مستبدین، یک نقص عمده داشت و آن اینکه فکر میکرد در همه تصامیم و اعمال خود برحق است و به هیچ مشوره مفید ګوش فرانمیداد. مثلاً وقتیکه بعد از سرکوب نمودن اغتشاش خوست ۶۰ تن از شورشیان را محکوم به اعدام نمود عبدالهادی داوی، که وزیر تجارت و مقرب دربار بود، عرض کرد که بهتر است این محکومان به اعدام، محاکمه شده و بحکم قاضی کشته شوند. بادشاه با کمال خشم و غرور ګفت: مګر نمیدانی که من نواسه امیر عبدالرحمن ام!! حبیبی، جنبش مشروطیت ص ۱۶۱

اکثر مورخین داخلی و خارجی به این عقیده هستند که امان الله خان یک شخص خودرأی و عاشق تملق بود. او درمقابل مشوره های مفید دوستان فهمیده و تجربه کار خود، معمولاً به متملقین جوان خود، که با ملاها و قشر محافظه کار ضدیت نشان میداد و از هر اقدام شاه استقبال میورزیدند، ګوش فرا میداد. یکی از علل سقوط رژیم امانی و اصلاحات مفید اورا همین شخصیت خودرأی او شمرده میتوانیم. پروفیسر محمدعلی در خصوص شورش خوست مینویسد: « مګر شاه در رګ های خود خون جوان داشت. او با اعمال خود مخالفت را دوست نمیداشت و با آن ضدیت میورزید. خصوصاً که بعضی از درباریان او در باره اهمیت شخصیت امان الله خان در حضور شاه مبالغه مینمودند و پلان ها و اعمال شاه را میستودند. Mohammad Ali, Progressive Afghanistan P 3

امان الله خان در سالهی نخستین قدرت خود با مخالفت شدید مقامات عالی رتبه دربار، که نه تنها مخالف اصلاحات بلکه مخالف مفکوره مشروطیت و نظام مشروطه بودند، مواجه شد. اعتمادالدولة عبدالقدوس خان صدراعظم نه تنها مخالفت خودرا با نظام مشروطه اظهار نمود بلکه مشروطه خواهان را، که حامیان اصلی امان الله خان و اصلاحات او بودند، واجب القتل دانست و ګفت که بعد از میان برداشتن مشروطه خواهان باید به تعلمیات علوم جدیده دست و آستین بالانمود. غبار، ص ۸۰۲

امان الله خان با همه این مخالفت ها در وهله اول و با وجود درک نمودن مخالفت وکلای لویه جرګه ۱۹۲۴، که در جریان شورش خوست برپا نموده بود، و با وجود آنکه در جریان همان لویه جرګه مجبور به فسخ نمودن مواد اساسي نظامنامه خود ګردیده بود، به پروګرام اصلاحات خود کماکان ادامه داد. حتی در جریان شورش های تباه کن سال ۱۹۲۸ پروګرام های را اعلان نمود و اقداماتی به عمل آورد که باعث خشم بیشتراهالی اطراف و دهات ګردید و زمینه سقوط رژیم خودرا فراهم نمود.

ماءخذونه

۱: انیس، محی الدین. بخران و نجات. طبع دوم، مطبغه انیس، شهر کابل، ۱۳۷۸ هجری ش

۲: حبیب، عبدالحی، جنبش مشروطیت در افغانستان. چاپ ۱۳۶۴

۳: غازی، اعلیحضرت امان الله خان. حاکمیت قانون در افغاستان. پشاور، کتابخانه دانش. ۱۹۹۹

۴: کاتب، فیض محمد. تذکرالانقلاب. بنګاه انتشارات کاوه. چاپ اول ۲۰۱۳

۵: نوید، سنزل. واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی زمان سلطنت امان الله خان. مترجم از زبان انګلیسی محمد نعیم مجددی. انتشار احراری هرات ۱۳۸۸ هجری شمسی.

۶: غبار، میر غلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ. دولتی مطبعه کابل ۱۹۶۷.

7: Shah, Sidar Ikbal Ali Shah. The Tragedy of Amanullah. London 1932.

8: Ali, Professor Mohammad. Progressive Afghanistan. Lahore 1933.

9: Poullada, Leon B. Reform and Rebellion in Afghanistan.1973.

نور ښکاره کړئ

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *

Back to top button