مزدور مجبوراست

 

 

ش، حصین

 

قرار بود بخش چهارم نوشتهء « دافغانستان حالات کوم لوري ته درومي» را به نګارش در آورم.خبر وهیاهوی تفاهمنامه «امنیت ملي

 

افغانستان با آی اس آی پاکستان مجبورم ساخت که برین معاملهء ننګین وساخت وسازهای ضد ملي پشت پردهء ګماشته ګان جان کیری مکث کنم. عمده ترین وبرجسته ترین پرسش اینست که چه عوامل موجب شده است که  مقامات افغانستان دست به دامن پاکستان برده ودر برابرمقامات اردو وآی اس آی پاکستان وحتی شریر ترین رهبران مذهبی آنکشور کمر خم کنند؟ مبلغان حکام دیګران ګماشتهء کابل وضعیت را چنان وانمود میسازند که چون «کلید صلح افغانستان دردست پاکستان است ، لذا ناګزیر باید به تګدی صلح نزد پاکستان رفت.زبانها وکله ها وقلمهای ازین دست با کلی ګویی های سیاسی شده، افسانه هایی نیزساخته وبافته اند که ګویی مغز متفکر ارګ شریف نیاز های اقتصادی پاکستان را درک کرده وبه مقامات آنکشور با زبان (علم اقتصاد) فهمانده است که آیندهء رشد وتوسعهء اقتصادی وتجارتی شان با صلح در افغانستان ګره خورده است.هم درین زمینه استدلال میکنند که «چون جهان کنونی به یک دهکدهءکوچکی مبدل شده» است ،باید درین دهکده به دنبال دوستان تازه رفت.ظاهر این حرفها وسخنهاوقتی با نوع جادوی کلمات وژست های وطنخواهانه وصلح خواهانه  لفظی همرا میګردد لحظاتی به دلهای بیخبران راه می یابدولیک امروز را در تومار دیروز میتوان به شناخت ګرفت،زیرا آینده هنوز از نظرها پنهان است.دیروز پاکستان، این دوست جان جانی ارګ نشینان ما از کوران نیز پنهان نیست.پاکستان درشت ترین خط ستراتیژیهای استعمار کهن ومطمئن ترین تختهء خیز ستراتیژی های نو استعماری ګونهءامریکا وانګلیس بود واست.خصومت پاکستان با افغانستان در طی شصت سال عمر توطئه بارانکشورقبل از آنکه خواست خود پاکستان می بود،ناشی از دیکتات ودستورباداران کهن استعماری ونو استعماری آنکشورمی باشد.این غرب به سر دمداری امریکا بود که پاکستان را به مهد خیزشهای ویرانه ګرانهء بنیاد ګرا ترین های افغانستان مبدل ساخت.پاکستان پرورشګاه خود فروخته ګانی شد که به آسانی بنیاد ګرا ترین ها ی افغانستان را به وسایل جنګ سرد به سود غرب مبدل ساخت.جنګ غرب با شرق ازطریق پاکستان دروجود همین خود فروخته ګان ، از دورهء ریاست جمهوری سردارمحمد داود آغاز ګشت وبا حاکمیت دموکراتیک خلق وبعد کشاندن پای اردو های اتحاد شوروی به افغانستان تا حد تباهی کامل افغانستان ادامه داده شد.جنګ های نیابتی شرق وغرب ونیزجنګهای نیابتی منطقه همه از طریق پاکستان بر منطقه حاکم ګشت.حمایت غرب از پاکستان با بکارګیری عقبګرا ترین نیروهای ضد صلح ، ضددموکراسی وضدامن وعدالت اجتماعی انسانی وضعیت را درهمان دوران حاکمیت دموکراتیک خلق بجایی رساند که حکام وقت افغانستان  فقط برای بقای قدرت فردی با یک اشتباه سنګین تاریخی به پای موافقنتامهء ژنونشستند.موافقتنامهء ژنوکه آنرا وثیقهء تامین صلح در افغانستان  تبلیغ میکردند درواقعیت صحه ګذاشتن بر خط تحمیلی دیورند وبه رسمیت شناختن  نیروهای دست پرور پاکستان به حیث قدرتهای موازي با دولت بود. موافقتنامهء ژنوکه در ۱۵ماه می ۱۹۸۸ بین افغانستان وپاکستان به امضا رسید وشیوارد نادزی وجورج شولتز وزرای خارجه ء دو ابر قدرت جهان نیزبه حیث ګرانتور ها بر آن صحه ګذاشتند در واقعیت اعلان فرو پاشی حکومت کابل ورسیدن پاکستان به اهداف بود که دروجود تنظیم های دست پرور خود آنرا به صحنه آورده بود.

 

در ماده دوم فقرهء هفتم موافقتنامهء ژنو تصریح شده بود که «از براه انداختن ، تشویق یا حمایت مستقیم ویا غیر مستقیم فعالیتهای بغاوتګرانه یا تجزیه طلبانه علیه طرف عالی متعاقد دیګر…خود داری نماید» تفسیر این فقرهء موافقتنامهء ژنواز جانب افغانی بګونهء بود که ګویی پاکستان متعهد شده است که از فعالیتهای بغاوتګرانه ، تشویق یا حمایت از آن دست بر میدارد.در حالیکه طرف پاکستانی به بهانهء حضورچند تن از سران پشتون وبلوچ آنسوی دیورند درکابل، افغانستان را متهم به تشویق ، تمویل وحمایت از بغاوتګران وتجزیه طلبان «پاکستانی»میکرد وبا مهارت هم کلمهء تجزیه طلبان را در موافقتنامه جاداده بود.پرسش اساسی اینست که پیامد آن موافقتنامه چه شد؟مګر پا کستان بعد از همان موافقتنامه عملاً در پی ایجاد حکومت تنظیمی در راولپندی نګشت؟ مګر پاره های همان حکومت ایجاد شدهء نواز شریف بعد ها با ساز وسرودپاکستانی وارد کابل نګشت؟ اختر عبدالرحمن رئیس آی اس آی آنکه میګفت کابل باید بسوزد خود با ضیاالحق در هوا سوخت مګر جانشینش جنرال حمید ګل که آنرا پدرمجاهدین خطاب میکردند به کابل نیامد ویکجا با ترکی فیصل رئیس استخبارات سعودی در ارګ ریاست جمهوری در کناربرهان الدین ربانی دفتر ها باز نکردند؟ مګر نواز شریف همین نواز شریف که اکنون فرشتهء صلح وانمود میګردد جهت ادای نماز شکرانه در همان نخستین هفتهء قدرت تنظیمی به کابل نیامد؟ مګر جنګها وویرانګری های  وغارتګری های تنظیمی را در کابل به هدایت نواز شریف ورهبری جنرال حمید ګل پاکستان راه اندازی نکرد؟ مګر همین نواز شریف نبود که در پارلمان پاکستان با غروربلند پروازانهء اعلام داشت که « من در تاریخ پاکستان بزرګترین خدمتې را انجام داده ام. این خدمتم ازبین بردن اردوی افغانستان برای همیش است»؟ هزاران سوال ازین دست در نزد تک تک مردم افغانستان زنده است. دشمن با این صدا وسیمای منحوس وشیطان پیشه را چګونه میتوان به باور ګرفت؟ آنچنانکه مګویند در تفاهمنامهء امنیت دولتی با آی اس آی پاکستان در مادهء پنجم باز به سان فقرهء هفتم مادهء دوم توافقنامهء ژنو« مبارزه با جدایی طلبان » به حیث نقطهء ثقل تفاهمنامه قید شده است. همه میدانیم که جدایی طلبی در افغانستان مطرح نیست بلکی منظور مبارزه دوجانبه با جدایی طلبان پشتون وبلوچ آنسوی دیورند است. این مطلب میرساند که ارګ نشینان ما با پاکستان در رابطه به رسمیت شناختن خط تحمیلی دیورند به توافق رسیده اند.فراموش نباید کرد که منظور از جدایی طلبان در آنسوی دیورند لاین نیروهای بنیاد ګرای طالبی پاکستان نیست. زیرا آن نیروها برای تجزیه طلبی بر نخاسته اند بلکې در اصول مکتبی آنها اسلام اصلاً سر حد ندارد. منظور از تجزیه طلبان مبارزین آزادی خواه پشتون وبلوچ است وامنیت دولتی افغانستان در واقعیت بکمک آی اس آی بر علیه مبارزین آزادی خواه پشتون وبلوچ اعلان جنګ داده است.این اعلان خود به معنی پایان دعوی دیورند لاین از جانب افغانستان است. ودیری نخواهد پاييد که اعلان کنند که صلح خیراتی پاکستان بهتر ازحمایت حتی لفظی از آزادی خواهی پشتونها وبلوچهاست. در ماده سوم تفاهمنامه درهمین رابطه بر همکاری دوجانبه تکیه شده است.این بدان معناست که آنکه از سرکوب پاکستان به افغانستان پناه مې آورند ، امنیت ملی ما آنها را دوباره ودست بسته تحویل آی اس آی خواهد ساخت.

 

تفاهمنامهء یاد شده بدون شک نه درصلاحیت امنیت دولتی بود ونه مبتکر آن این ریاست شده میتواند . پر واضح است که این بدعت زادهء تفکرات بلند بالای دومین مبتکروهمدست فعال اوآقای حنیف اتمر است. با این تفاهمنامه نه تنها جنګ دو سازمان جاسوسی افغانستان پاکستان علیه جدایی طلبان پشتون وبلوچ است بلکې جنګ بر علیه نفوذ سایر کشور های همسایه دو کشور نیز است.وقتی بر همکاری دو جانبه در همه عرصه ها تاکید میشود، این بخودی خود حکم میکند که این دوسازمان جاسوسی باید هرنوع اطلاعات را به همدیګر تبادله کنند.درین میان افغانستان مکلف خواهد بود که در همکاری با آی اس آی درګام نخست علیه هند قرار ګرفته واطلاعاتش را درین زمینه در اختیار پاکستان بګذارد.در غیر آن همکاری دوجانبه بی مفهوم خواهد بود.در جنګ نیابتی هند وپاکستان، جانب پاکستانی به هرنوع اطلاعات ضد هندی نیاز دارد واین دکان تازه باز شدنی خریداران بسیار زیادی خواهد یافت.درین را بطه این افغانستان نیست که اطلاع میخرد بلکه این پاکستان است که مفتش را یافته است. همکاری همه جانبهء امنیت ملی افغانستان وآی اس آی تنها موجب بر انګیختن هند نخواهد شد بلکه ایران،آسیای میانه ، روسیه وچین همه با وضع روبرو میشوند که ناګزیر هرنوع اعتماد بر افغانستان را به سوال ګیرند.یک دشمن آزموده شدهء خبیثی را دوست پنداشتن وبیشمار دشمنانی آفریدن کارجنون وسرخورده ګی  فاجعه بار سیاسی است.بګونهء مثال با چه منطق میتوان هند را متقاعد ساخت که این «همکاری همه جانبه» به ضرر آنها نیست؟ همین پرسش در رابطه با ایران ، چین ، روسیه وسایر کشور های منطقه مطرح است.

 

واما جانب دیګر این قضیه: چهارده سال تمام برای توجیه اشغال داد زدند که اګر اشغال نبود ویا به پایان برسد ، افغانستان توسط پاکستان اشغال خواهد شد. درتمام همین مدت هرګونه مقاومت ملی ضد اشغالی مردم افغانستان مهر پاکستانی خورد. وهمه آنچه در عمل جاری بود از کرده های آی اس آی شمرده می شد. آی اس آی دشمن بود ودشمن آفرین. مګر چه واقع شد که ناګهان آن دشمن به دوست باورمند ارګ نشین های ما مبدل ګشت.اګر بعد ازین دوستی آی اس آی با کابل باز هم مقاومت ضد اشغالی دوام کند که دوام پیروزمند آن نیز حتمی است. بازچه خواهیم ګفت؟ شاید بګویند که حال طالب ایرانی وروسی وچینی وآن دیګری شده است!!! جالب اینست که در پردهء تلویزیون طلوع بګفتهء ایرانی ها دختر بچهء دیسانت شده ازاروپا یا امریکا اصرار داردکه « منهم باور ندارم که پاکستان به تعهداتش عمل کند با آنهم باید بګذاریم تا این تفاهمنامه به اجرا در آید…» این ګفته ها به آن قصه ګونهء میماند که میګوید« ته ېې لا پریږده چه څه کوي».جالب اینست که پادوان تخت نشین مبتکر ما از هرسوفریاد بر می آورند که « این تفاهمنامه به ضرر افغانستان نیست» ویا میګویند که افغانستان «ناخن افګار پاکستان را یافته است. یا دست پاکستان در زیر پای افغانستان است…» تخیلات طفلانهء ازین دست سیمای رسانه ها را پوشانده است. هیچکس به این نمی اندیشد که اصل مجبوریت چیست.  قدر واضح اینست که با قبول اعلان ناشدهء شکست امریکا ، ناتو وآیساف در تقابل با مقاومت ضد اشغالی مردم افغانستان ،غرب به رهبری امریکا ویا امریکا به تنهایی در کنار راه اندازی ده ها توطئه های سیاسی ونظامی به این قبول رسید که حضورش در افغانستان ممکن وبه سودش نیست. وطرح پایګاهای نظامی نیز جز مرګ انسان واقتصادش حاصلی دیګری ندارد ازین رو برای حفظ حد اقل آبروی از دست رفته اش به پاکستان پنا برد.بګونهء که سرنوشت افغانستان را تحویل پاکستان داد. پاکستان با این ماموریت تازه به طرحهای فوری ودراز مدت پرداخت. بخش ازین طرحها در اختیار در آوردن امنیت ملی افغانستان که قلب همه رازهای سیاسی اطلاعاتی وحتی دیپلوماتیک است تشکیل میدهد. اینکه ارګ نشینان ما چرا به این ذلت کمر خم کرده اند . دلیلش همانست که میګویند« مزدور مجبور است» .شاید بګویند که کرزی هم مزدور بود ولیک چنین نکرد.فراموش نباید کرد که در بین مزدوران هم یاغی وباغی ېې  پیدا میشوند همانګونه که دربرده ګان نیزقیام کننده ګان پدید می آیند.مزدوران حاضربر سر قدرت، از سرنوشت کرزی نیز درس ګرفته اند.اګر اندکی سر به مخالفت بکشند، کرزی را با یک نمایش «دموکراسی» کنار زدند این تازه ها را در اوج طوفان بر دوتخته ء جدا از هم بسته اند.شمالکی کافیست تا به نا کجا آباد روانش کنند. با توج با آنچه با اختصار اشاره ها شد. تفاهمنامهء امنیت دولتی یا بهتر است ګفته شود تفاهمنامهء غنی واتمر با آی اس آی  اولاً کار اینها نیست بلکه جز توطئه های دراز مدت سیا است، ثانیاً این نه آغاز معامله های ننګین ضد ملی است و نه انجام آن خواهد بود.توطئه ها وخیانت هایی وسیع وتودرتوی هنوز در راه است

 

aimalhassin@aim.com

 

  

نور ښکاره کړئ

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *

Back to top button